ساحل دریا

ساحل دریا

دیگر لازم نیست به ساحل دریا بروید؛ ما ساحل دریا رابه خانه هایتان می آوریم.
ساحل دریا

ساحل دریا

دیگر لازم نیست به ساحل دریا بروید؛ ما ساحل دریا رابه خانه هایتان می آوریم.

مردی محجوب

برای خرید وسیله ای از میدان صادقیه با مترو به میدان امام خمینی ( رحمه الله علیه ) می رفتم . چون از ابتدای خط سوار شده بودم ؛ صندلی خالی زیاد بود ؛روی صندلی نشستم و اندکی بعد تمام صندلی ها پرشدند از مسافرانی که هرکدام سر در گریبان کار خود بودند. 

طبیعی بود که جای خالی نشستن برای افرادی که در ایستگاه های بعدی سوار می شدند ؛  وجود ندارد. 

ایستگاه سوم دو نفر مسن وارد واگن ما شدند. یکی از این ها دور گردنش وسیله ی درمانی آرتروز بود و دیگری نیز آرام و با وقار کنارش ایستاده بود. یکی از جوان هایی که کنارم نشسته بود به احترام مرد مسنی که گردنبند درمانی بسته بود ؛ ایستاد و تعارف کرد او بنشیند.  

مرد بیمار نیز تعارف به بغل دستی اش زدو اندکی بعد با گفتن این جمله به آرامی نشست : « پیرمرد بودن بعضی جا ها هم خیلی بد نیست و از جوان تشکر کرد » . 

اندکی همراهش را نگریستم. چهره ی آشنا و بشاشی داشت. هرچه فکر کردم که کجا او را دیده ام به نتیجه ای نرسیدم.  

 

 

مردی با پیشانی بلند ؛ چشمانی نافذ و درشت ؛ محاسنی رو به سپیدی کامل و قدی کوتاه. با کاپشن سرمه ای رنگی که بیشتر به آشنا بودنش کمک می کرد. 

در ایستگاه بعد یکی از نشستگان ردیف روبرو برخاست و پیاده شد و همراه بغل دستی ام آرام در آن صندلی جای گرفت. 

وقتی نشست چهره ش برایم آشناتر شد به بغل دستی ام گفتم : ایشون آقای محجوب نیستند؟  

گفت : بله 

با خود می اندیشیدم که چرا جامعه ی ما از جمله خودم ؛ فردی که در سندیکای کارگری شخص با نفوذی است و چندین بار از طرف خانه ی کارگر نماینده ی مجلس شده را نمی شناسد.  

به بغل دستی ام گفتم : متاسفم که ایشان از هنرپیشه های دست چندم کمتر شناخته می شوند.  

او به آرامی گفت : حتی از فوتبالیست های تیم های آخر لیگ هم 

به ایستگاه مقصد رسیدم ؛ بغل دستی ام و علیرضا محجوب نیز برخاستند. در هنگام خروج از واگن به آرامی به ایشان گفتم: حق است از تلاش های شما در عرصه ی کار و کارگر تشکر کنم و متاسفم که کمی دیر شناختمتان. 

لبخندی زد و با دست راستش به پشت شانه ام زد و گفت : موفق باشید. 

آری او علیرضا محجوب ؛ مردی محجوب با سابقه ی چندین بار نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی بود. 

از اینکه هنوز مردان بی ادعا و بی تکلفی در عرصه ی سیاست گذاری کشور وجود دارند سخت مشعوف شدم و از نمایندگان تازه به دوران رسیده ای که برای معروف شدن از هر ابزاری حتی به لجن کشیدن شخصیت های موثر نظام ؛ بهره می برند ؛ سخت متنفر. 

خداوند به برکت ماه مبارک رمضان و شب های قدرش که امروز اولین شبش را پشت سر گذاشتیم؛ خدمتکاران صدیق مردم را موفق و موید بدارد و دروغ ورزان و متظاهرانی که از  اعتبار کاری اشان برای بدست آوردن نان بیشتر و نام برتر ؛ سرمایه های ملی را به نابودی می کشانند ؛ اگر قابل هدایند ؛ هدایت و گرنه از مصدر امور به زیرشان آورد.

 

نظرات 4 + ارسال نظر
ا-س سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:17 ق.ظ

جالب بود مهندس..... فکر نمی کردم در این دوره این جور آدمها پیدا بشه.....
راستی مهندس این آقای محجوب با حقوقش چه کار می کنه؟!!!!

بهرامی سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:20 ب.ظ http://puzkhand.blogsky.com

سلام مهندس جان
عالی بود
واقعا///

سرمدستان جمعه 12 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:26 ق.ظ

به لحظه های آخرین شب قدر سال ۸۹ نزدیک تر میشوم . نمی دانم چرا وقتی گرفتارم ،خدا شناسم . اونم گرفتار دنیا . هنوز آخرت را نشناختم تا بدانم گرفتاریهای آن چیست . اگر نه ،خداشناسیم مستدام بود.خدایا آخر و عاقبت ما را ختم به خیر بفرما. آمین

رامسرنیوز شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:16 ق.ظ http://ramsarnews.blogsky.com

سلام
رامسرنیوز، نخستین پایگاه خبری تحلیلی شهرستان رامسر آمادگی دارد تا در جهت تقویت حضور رامسری های عزیز در شبکه جهانی اینترنت، مطالب شما را درج نماید و البته خواننده رامسرنیوز برای مطالعه ادامه متن، وارد وبلاگ و یا سایت شما می شود و بدین ترتیب آمار بازدید کنندگان شما هم بیشتر خواهد شد.
در صورت تمایل به همکاری لطفا به ما اطلاع دهید.
سلامت و پیروز باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد