ساحل دریا

ساحل دریا

دیگر لازم نیست به ساحل دریا بروید؛ ما ساحل دریا رابه خانه هایتان می آوریم.
ساحل دریا

ساحل دریا

دیگر لازم نیست به ساحل دریا بروید؛ ما ساحل دریا رابه خانه هایتان می آوریم.

کدام مردم !؟

سخن مدیر مسوول و سردبیر هفته نامه ی « ساحل دریا » ،  مهدی حلاجیان ؛ شماره ی  83  ؛   30  آبان ماه  1395



چندین سال است که جمع کثیری از مردم شهرستان رامسر و غرب مازندران  به دلایل متعددعلاقه مندند که از استان مازندران منفک شده و استان مستقلی تشکیل دهند. رئیس دولت نهم و دهم در یکی از سفرهای استانی آب پاکی روی دست مردم منطقه ریخت و با اعلام شرایطی ناشدنی ، عملا مستقل شدن استان را باطل کرد.


آغاز دولت یازدهم و قول تلویحی پیش از انتخابات حسن روحانی در سفر انتخاباتی اش در تنکابن ،  احتمال مستقل شدن استان ، پس از روی کار آمدنش را نوید داد. ستاد حامیان حسن روحانی که تنها چند روز قبل از انتخابات منسجم شده بودند ، تا دوسال پس از رئیس جمهور شدنش با تشکیل گروهی به نام " ستاد حامیان حسن روحانی " و انتخاب رئیس و هیات امنا ، مطالبه گر برخی خواسته های مردم و عمده خواسته های شخصی خود بودند. از دخالت در انتصابات و نظر دادن های ابن الوقتی تا پی گیری برخی از مطالبات به حق مردم.


بعضی از اصلاح طلبان که پس از حوادث سال 88 و شرایط سیاسی موجود غیر فعال بودند ، دو روز مانده به انتخابات با اجاره ی مغازه ای در نارنجبن ستاد حامیان دولت تدبیر و امید را تشکیل دادند دوسال پس از ریاست جمهوری حسن روحانی با برگزاری انتخاباتی از افرادی که حس می شد اصلاح طلب هستند ، دعوت و در این میان یکی از رامسری های فعال رامسر به ریاست شورای اصلاح طلبان رامسر، انتخاب شد. وی به شدت علاقه مند است رامسر از استان مازندران منتزع و به استان گیلان ملحق شود. ایشان اخیرا گفته : مردم رامسر برای الحاق به گیلان آتش زیر خاکسترند... دولت موظف است شهرستان ها را به نزدیکترین مرکز استان هدایت کند.


شاید هدف از این الحاق  که در جان کلامش نهفته است ، نزدیک شدن رامسر به مرکز استان است. اصلی ترین همگرائی نیز ، زبان و گویش و شاید نزدیکتر بودن فرهنگ رفتاری ، رامسری ها و گیلانیان است. اما انعکاس تجربه ی حضور تعداد کثیری از رامسری ها در استان گیلان می تواند در آتیه این مثل را در ذهن مردم رامسر بنشاند که : از طلا گشتن پشیمان گشته ایم ، مرحمت کرده ما را مس کنید.


استان گیلان خود در آتش گیل و تالش از یکسو و از دیگر سو برای گیل ها نیز ، شرق و یا غرب گیلانی بودن از اهم مسائل است. بماند این که حتی مخالفت انزلی و رشت در غربی ها و لاهیجان و سایر شهرها در شرق از مهمترین دغدغه هاست. حال این که مهمان ناخوانده ای از رامسر ، که در افواه گیلانیان عزیز ، مازندرانی خوانده می شوند ، مزید بر علت و به قولی غوز بالای غوز در زندگی کردن در گیلان است.


این که شخص صاحب سخنی مردم را آتش زیر خاکستر می داند برایم این سوال اساسی مطرح است ، کدام مردم ؟ ایشان از جانب و با توافق چند درصد از مردم سخن می گویند. آیا اگر تریبونی در اختیار بنده قرار دارد می تواند مجوزی باشد که هرچه را خود می خواهم از زبان مردم بیان کنم ؟


البته این امر اصلاح طلب ، اصولگرا ، ارزشی و ولائی ندارد. سخنم این است که هر صاحب تریبونی ، در هر زمینه ای ، سخن از جانب خود و یا سخن از جانب جمعی از هم فکرانش سخن بگوید و حرف دل خود را با نام مردم به بازار عرضه نکند. سخن از جانب مردم گفتن ساز و کار های متنوعی دارد که مهمترین آن ارائه ی یک نظر سنجی از مجموعه ای معتبر است با دامنه ی داده های بسیار.


 آیا بازی با افکار عمومی منافعی دارد که ما از آن بی خبریم ؟ ذی نفوذان منطقه از چه روی دنبال منطقه ی آزاد گردشگری ، اقتصادی ، تجاری و یا... نیستند ؟ چرا همان استقلال استانی را دنبال نمی کنند ؟

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد