ساحل دریا

ساحل دریا

دیگر لازم نیست به ساحل دریا بروید؛ ما ساحل دریا رابه خانه هایتان می آوریم.
ساحل دریا

ساحل دریا

دیگر لازم نیست به ساحل دریا بروید؛ ما ساحل دریا رابه خانه هایتان می آوریم.

فاجعه ی تاسف بار سوزاندن قرآن

  

این روزها جهان شاهد پخش تصاویر مختلفی از خاک آمریکا در پاره کردن و سوزاندن کتابی است که یک پنجم مردم جهان به دیده ی مقدسی به آن نگاه می کنند. 

 از یک سو این امر در کشوری روی می دهد که خود را طلایه دار دمکراسی و آزادی بیان و نظر می داند و بدین منظور و برای ایجاد بسترهای آزاد اندیشی حداقل به دو کشور مسلمان تجاوزی آشکار انجام داده است و از دیگر سو جمعیت بیش از یک میلیارد مسلمان که این کتاب اثری مقدس و ارزشمند برایشان به حساب می آید و از نظر همان آمریکا مردمی تروریست و فاقد ریشه های آزادی و دمکراسی محسوب می شوند. 

و  از حکمت و موهبتی الهی است که این اقدام کودکانه قضاوت در تزویر و ریای سلطه گران جهانی را برای مردم جهان  آسان تر کرده است.

یک پنجم مردم جهان در حین آموزش سواد ؛ در زمان عقد ازدواج ؛ در زمان فوت با آن نجوا می کنند. 

یک پنجم مردم جهان شاهد قسم قانون گذاران ؛ مجریان و قضات کشور خود به این کتاب هستند. 

کتابی جامع که درس زندگی می دهد 

کتابی که حفظ حرمت انسانی بالاترین شعار آن است. 

کتابی که درآن « انسان » اشرف مخلوقات نامگذاری می شود و آفریننده ی جهان خود را بابت خلق چنان موجودی تحسین می کند. 

کتابی که سرگذشت متقین و ستمکاران را با روایتی داستان گونه برای بشریت نقل می کند تا عبرتی ماندگار در تاریخ نگارش متنی ماندگار و ادبی باشد. 

کتابی در اوج فصاحت. 

کتابی در اوج زیبائی و هندسه ی عبارات. 

خارج از دایره ی مقدس بودن عنوان یک کتاب برای یک پنجم مردم جهان ؛ نفس اسم یک کتاب آنقدر ارزش دارد که مورد بی حرمتی واقع نشود. 

در تاریخ بشر بدترین سلاطین و جهانگشایان آنانی بودند که در اوج رذیلت انسانی به کتابسوزی روی آوردند و حافظه ی تاریخی مردمان جهان همیشه از آنان به عنوان سفیه ترین پیشوایان یاد کرده است. 

فارغ از این اقدام شنیع و بی ارزش در عصر تکنولوژی و ارتباطات و فارغ از همه ی دغدغه های علاقه مندان آن چه که روی داده است بسیار کثیف است و از خاطره ی جامعه ی جهانی پاک نخواهد شد. 

مردم مسلمان از این واقعه متاسف و خشمگین اند ؛ اما ذره ای تردید ندارند که این امر نیز چون بادی خواهد گذشت. 

خالق این اثر جاودان خود در متن زیبای آن حرفی به یادگار نوشته است که هیچ مسلمانی از اقدامات کودکانه ی اینچنینی دل نگران نخواهد شد. رب العالمین در زیباترین تکیه گاه مسلمانان آورده است : « انا نحن نزلنا الذکر و انا  له لحافظون ». ما خود قران را فرو فرستادیم و ما آن را محافظت می کنیم. 

این کار غیر اخلاقی بی دینان و یا مذهبی های متعصب دیگر ادیان شایسه ی محکومیت و انزجار است و امید است جهان هیچگاه شاهد تکرار حوادثی اینچنین نباشد. 

این موضوع می تواند تلنگری به مسلمانان نیز باشد که قرآن را فقط کتابی مقدس ندانند و با بهره گیری از آیات روشن آن راه و رسم زندگی را براساس آموزه های آن استوار گردانند.  

در انتها این واقعه ی زشت و ناپسند را محکوم و به  پیشگاه حضرت ولی عصر   « ارواحنا له الفدا » و مسلمین جهان تسلیت عرض می کنم.

 

( آخرین بازدید   90148  )

مردی محجوب

برای خرید وسیله ای از میدان صادقیه با مترو به میدان امام خمینی ( رحمه الله علیه ) می رفتم . چون از ابتدای خط سوار شده بودم ؛ صندلی خالی زیاد بود ؛روی صندلی نشستم و اندکی بعد تمام صندلی ها پرشدند از مسافرانی که هرکدام سر در گریبان کار خود بودند. 

طبیعی بود که جای خالی نشستن برای افرادی که در ایستگاه های بعدی سوار می شدند ؛  وجود ندارد. 

ایستگاه سوم دو نفر مسن وارد واگن ما شدند. یکی از این ها دور گردنش وسیله ی درمانی آرتروز بود و دیگری نیز آرام و با وقار کنارش ایستاده بود. یکی از جوان هایی که کنارم نشسته بود به احترام مرد مسنی که گردنبند درمانی بسته بود ؛ ایستاد و تعارف کرد او بنشیند.  

مرد بیمار نیز تعارف به بغل دستی اش زدو اندکی بعد با گفتن این جمله به آرامی نشست : « پیرمرد بودن بعضی جا ها هم خیلی بد نیست و از جوان تشکر کرد » . 

اندکی همراهش را نگریستم. چهره ی آشنا و بشاشی داشت. هرچه فکر کردم که کجا او را دیده ام به نتیجه ای نرسیدم.  

 

 

مردی با پیشانی بلند ؛ چشمانی نافذ و درشت ؛ محاسنی رو به سپیدی کامل و قدی کوتاه. با کاپشن سرمه ای رنگی که بیشتر به آشنا بودنش کمک می کرد. 

در ایستگاه بعد یکی از نشستگان ردیف روبرو برخاست و پیاده شد و همراه بغل دستی ام آرام در آن صندلی جای گرفت. 

وقتی نشست چهره ش برایم آشناتر شد به بغل دستی ام گفتم : ایشون آقای محجوب نیستند؟  

گفت : بله 

با خود می اندیشیدم که چرا جامعه ی ما از جمله خودم ؛ فردی که در سندیکای کارگری شخص با نفوذی است و چندین بار از طرف خانه ی کارگر نماینده ی مجلس شده را نمی شناسد.  

به بغل دستی ام گفتم : متاسفم که ایشان از هنرپیشه های دست چندم کمتر شناخته می شوند.  

او به آرامی گفت : حتی از فوتبالیست های تیم های آخر لیگ هم 

به ایستگاه مقصد رسیدم ؛ بغل دستی ام و علیرضا محجوب نیز برخاستند. در هنگام خروج از واگن به آرامی به ایشان گفتم: حق است از تلاش های شما در عرصه ی کار و کارگر تشکر کنم و متاسفم که کمی دیر شناختمتان. 

لبخندی زد و با دست راستش به پشت شانه ام زد و گفت : موفق باشید. 

آری او علیرضا محجوب ؛ مردی محجوب با سابقه ی چندین بار نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی بود. 

از اینکه هنوز مردان بی ادعا و بی تکلفی در عرصه ی سیاست گذاری کشور وجود دارند سخت مشعوف شدم و از نمایندگان تازه به دوران رسیده ای که برای معروف شدن از هر ابزاری حتی به لجن کشیدن شخصیت های موثر نظام ؛ بهره می برند ؛ سخت متنفر. 

خداوند به برکت ماه مبارک رمضان و شب های قدرش که امروز اولین شبش را پشت سر گذاشتیم؛ خدمتکاران صدیق مردم را موفق و موید بدارد و دروغ ورزان و متظاهرانی که از  اعتبار کاری اشان برای بدست آوردن نان بیشتر و نام برتر ؛ سرمایه های ملی را به نابودی می کشانند ؛ اگر قابل هدایند ؛ هدایت و گرنه از مصدر امور به زیرشان آورد.

 

مکتب ایرانی یا جمهوری ایرانی

جمهوری ایرانی  

درست یک سال پیش در بحبوحه ی وقایع پس از انتخابات ودر روز قدس عده ای در این همایش عظیم انقلابی شعار « استقلال ؛ آزادی ؛ جمهوری ایرانی » را سردادند. فارغ از انگیزه های سیاسی یا دلایل بروز چنین شعاری ؛ این شعار برخاسته از نظریه ی عده ای نظریه پرداز است که نظام جمهوری اسلامی را به لحاظ دموکراسی و جمهوریت همخوان با جمهوری های رایج در جهان نمی دانند. البته این واقعیتی است انکار ناپذیر که جمهوری رایج پس از انقلاب ۱۳۵۷ با جمهوری های رایج در جهان همخوان نیست. بدین لحاظ : جمهوری ایرانی » کلمه ای درست بود اما نحوه ی استفاده از آن و به منظور حذف « جمهوری اسلامی » اتفاق نادرستی بود که شاکله ی اجتماع ایرانیان آن را نپذیرفت. 

 مکتب ایرانی 

اما در آن سوی جمهوری ایرانی نظریه پرداز دولت های نهم و دهم و در مقابل جمهوری ایرانی تئوری « مکتب ایرانی » را ارایه کرد. به زعم ایشان اسلامی که در ایران به حکومت داری مشغول است متفاوت از اسلام رایج در دیگر حکومت هاست. بدین مضمون نیز این حرف ؛ حرف درستی است و یقینا کسی نمی تواند مخالف این ایده باشد. براستی اسلام حاکم در ایران متفاوت با حکومت های اسلامی همسایه و غیر همسایه است و هیچکس نمی تواند حکومت های رایج در عربستان ؛ سوریه ؛ عراق ؛ مالزی و .... را همسان با حکومت رایج در ایران بداند. 

بنابر این « مکتب ایرانی » به سان « جمهوری ایرانی » نظریه ای بود که مورد توجه جامعه ی ایرانیان قرار نگرفت. 

تفاوت این دو نظریه در نحوه ی ارائه ی آن بود . « جمهوری ایرانی » برای پشت سرگذاشتن برخی از اشکالات وارد بر سیستم حکومت و از زبان عده ای معترض بیان شد و با مخالفت شدید حکومت و نیروهای وابسته مواجه شد ؛ اما « مکتب ایرانی » از طرف یکی از اعضای موثر دولت های نهم و دهم و شخص مورد اعتراض جناح حاکم بر مقدرات کشور مطرح شد. این موضوع اما از زاویه ای دیگر مورد پرخاش واقع شد. 

همانطور که حامیان « جمهوری ایرانی » خواستار کاهش حضور فقها و مراجع و در راس آن ولایت فقیه از ارکان حکومت است ؛ « مکتب ایرانی » نیز از زاویه ای دیگر خواستار همین رویه است. نظریه پردازان « مکتب ایرانی » بر این باورند که « ولایت » مختص امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) است و اشخاص بدون نیاز به روحانیت ؛ مراجع ؛ علما و در راس آن ولایت فقیه می توانند با امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) ارتباط بگیرند و نیازی به ولایت فقیه ندارند. 

نقطه ی اشتراک این دو نظریه این موضوع است که با شیوه ی اداره ی نظام جمهوری اسلامی موافق نیستند و آن را از اساس غلط می دانند. 

جمهوری اسلامی 

اما در مقابل این دو تئوری نوظهور یک نظریه ی دیگر در نظام حکومتی ایران در حال اجرای سیستم حکومتی است. « جمهوری اسلامی » واژه ای است که پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران در ادبیات جهان جای تازه ای برای خود دست و پا کرد. پیش از پیروزی انقلاب ؛ معمار این تحول شگرف قرن بیستم ؛ تئوری ولایت فقیه و حکومت اسلامی را در نظریات مکتوب و شفاهی اش بر زبان می راند. اما اندکی پیش از پیروزی انقلاب آن دو نظریه با واژه ی ترکیبی « جمهوری اسلامی » جایگزین شد و « جمهوری اسلامی » حکومتی شد مبتنی بر نظریات فقهی ولایت فقیه. این موضوع آن قد مهم بود که امام خمینی ( رضوان الله تعالی علیه » رسما در مقابل شیوه های مختلف حکومتی که در اوایل پیروزی انقلاب سر برآورده بودند ؛ قاطعانه ایساد و یک تنه اعلام کرد « جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر ». البته این مهم با یک رفراندوم واقعی در معرض نظرسنجی مردم قرار گرفت و ۲/۹۸ درصد مردم ایران با نظر امام و پیشوای انقلاب خود هم رای شدند.

امروز اما ایران تجربه ی ۳۰ سال حکومت مبتنی بر اصول « جمهوری اسلامی » را پشت سر گذارده است . چندین کشور اسلامی از جمله پاکستان ؛ سوریه و عراق در تعریف نظام حکومتی خود از واژه ی « جمهوری اسلامی » بهره می گیرند. صرف نظر از تفاوت اداره ی نظام جمهوری اسلامی در این کشورها ؛ این واژه جای خود را در ادبیات سیاسی جهان تثبیت کرده است. 

به نظر می رسد که تست تئوری « جمهوری ایرانی » و « مکتب ایرانی » پاسخ مناسبی دریافت نکرده است. البته ناگفته پیداست که تعریف ظاهری کلمات کاملا درست است و « جمهوری اسلامی » تفاوت فاحش در نوع « جمهوریت » و نگاه « اسلامیت » با سایر مللی که مبتنی بر جمهور و اسلام حکومت برقرار کرده اند ؛ دارد . 

تئوری پردازان این دو واژه ی نوظهور علیرغم ارایه ی یک تعریف درست از نظام حکومتی ایران ؛ دچار انحراف محرزی شده اند که نظام « جمهوری اسلامی » و اصول قانون اساسی آن به راحتی آن ها را پس می زند.  

 

( آخرین بازدید  88012  )