هاشمي سياستمدار پيروز


 
پس از اعلام نظر شوراي نگهبان همه خبرها حاكي از آن بود كه آيت الله هاشمي از صحنه رقابت انتخابات حذف شد، اما حال پس از گذشت چند روز از تبليغات نامزدها و بويژه اولين مناظره تلويزيوني، تجلي گفتمان آيت الله هاشمي در گفتار اكثريت نامزدها به عيان مشهود بوده است، امروز اكثريت سخن از اعتدال مي گويند، از عقلانيت و مشورت پذيري سخن به ميان مي آورند، غالبا" افراطي گري را نفي مي كنند، در عرصه سياست خارجي دم از تعامل به جاي دشمن تراشي مي زنند، به فرهنگ كار و توليد به جاي مصرف و رونق صادرات به جاي واردات توجه مي كنند. همه لزوم توجه به كشاورزي را تاكيد دارند ، گرچه به ملزومات زير ساختي آن در دوران سازندگي از قبيل سد سازي و ... اشاره اي نمي كنند، همه از شايسته سالاري و استفاده از ظرفيتهاي فراجناحي نيروها مي گويند، و يا از تكروي بيزاري جسته و عمل به قانون و التزام به محدوده اختيارات قوه اجرايي را قبول دارند. در يك كلام همه با گفتمان نخ نما شده اي كه ظاهراً در سال 84 پيروز بود فاصله اي معنا دار دارند. آري همگي شعارهاي اينگونه سر مي دهند اما با يك تاخير هشت ساله نسبت به آقاي هاشمي ، و حذف نام هاشمي از فهرست احراز صلاحيت شدگان نيز معلول همين پيشرو بودن وي است و غالباً پيشرو بودن و پيش گويي ، خودبراندازي است هر چند مسيري ماندگار را براي سايرين ترسيم نمايد. همچنين عدم حضور او ناشي
از مشي سياست ورزي رندانه اوست كه او را از سياست ورزي زهدفروشانه متمايز كرده است، او در عرصه سياست در بند ننگ و نام نبوده و نيست و به همين علت گر چه نامش نيست اما راهش هست. امروز گرچه نام او در ميان نامزدها غايب است اما گفتمان او كه منشور رفتاري اوست در زبانها و ذهنها بيش از هر زمان ديگري حاضر است. پس هر كه اكثريت آرا را كسب كند، باز هم پيروز واقعي كسي نيست جز «سياستمدار نام آور ايراني و شاگرد مكتب امام (ره) آيت الله حاج شيخ اكبر هاشمي رفسنجاني»

خوبان در اين معامله تقصير مي‌كنند! (تکرار)

 

  متعاقب دريافت خبري مبني بر اينكه دومينوي انقلاب در منطقه به مرحله سقوط ديكتاتور ليبي رسيد، بلافاصله پيگير وضعيت امام موسي صدر شدم كه تاكنون هيچ خبري دريافت نگرديده است، لذا ضمن آرزوي آزادي اين آزادمرد اميد اين دارم كه دوباره شاهد دست نوازش و هدايت ايشان بر سر انقلابيوني باشيم كه موفقيت امروزشان را مرهون الهام از راه و انديشه اين اسوه جهاد و مبارزه مي دانند. اما از سر ارادت مطلبي را كه قبلا" به مقام شامخش تقديم و در نشريه جنبش بيداري درج شده بود، دوباره به ارادتمندان ايشان تقديم ميدارم:

ادامه نوشته

"مختارنامه" تصوير زندگي در سايه مكتب

 - مختارنامه را از نظرگاههاي مختلفي مي توان بررسي نمود ... اما در اينجا مقصود نگارنده مداقه در نكاتي است كه در واقعيت اين اثر رخ نموده و حماسه توام با معرفت و اخلاق را به تصوير كشيده است

- در اين مجموعه نكات و ظرائف اخلاقي و حماسي چنان زيبا به تصوير كشيده شد كه حظ دروني يك بيننده بصير را بيشتر از ساير جنبه هاي اثر به خود متوجه نموده است. البته اهل معرفت مي دانند كه تمامي اين ظرائف زيبا انعكاس كوچكي بود از آفتاب دشت سوزان نينوا به قافله سالاري حضرت حسين (ع) كه با يك فاصله زماني به عنوان اولين دستاوردهاي قيام حسيني در پندار و گفتار و كردار مختار و يارانش تلالو نمود و از پس قرنها به اين روايت شيرين و جذاب بدل گشت.

- مختارنامه همانطور كه تصويرگر حماسه هاي مردانه و جفاهاي نامردانه بود، نگاهي دقيق هم به نقش زنان تاريخ ساز و تاريخ سوز داشت.

- مختارنامه يك دوره كامل زندگي و جهاد در پرتو مكتب است و سرگذشت يك انسان مكتبي است كه فرازو فرودهاي زندگي خويش را چه در لباس حاكم و چه در لباس مبارز با فرامين مكتب خويش مي سازد

ادامه نوشته

زمزمه هاي شوق و دلتنگي

تقديم به ساحت گرامي صاحب عصر و زمان، بقية الله الاعظم (عج)

     اي سيد و آقاي ما! تو حقيقت همه آن وعده هايي هستي كه خداوند بشارت فرمود، حقيقت عدل تويي، "بالعدل قامت السموات والارض" و نه اينكه خداوند سرانجام زمين را به عدل وعده داده؟ سر سلسله صالحان زمانه تويي و ازينروي خداوند زمين را ميراث بندگان صالح خود برگزيد، حقيقت فرج تويي كه شدت و سختي اين عصر، تو را به انتظار مي كشد و گشايش امورش را به وجود تو ميسر مي داند وحقيقت "يسر" تويي كه در پي اين دوره عسرت ظهور خواهي كرد، ظهور تو ظهور همه حقايقي است كه رنگ وعده حق را به خود گرفته اند، ظهور تو ظهور اسماء تام خداوندي است و تو حقيقت اكتشاف غمائم امت خاتم هستي. چرا كه در صدر غمائم اين امت غم غيبت توست و ساير مصائب از اين اندوه بزرگ منشا شده است.

" الهم اكشف هذه الغمة عن هذه الامة بحضوره و عجل لنا ظهوره"

ادامه نوشته

پاسخ!

 

    متعاقب درج نوشته اخیرم، "براندازي مستقيم، براندازي معكوس"، دوست عزيزم جناب آقاي نظري، صاحب وبلاگ "فرداها"، نوشته اي را تحت عنوان "پاسخ" به صورت خصوصي ارسال نمودند كه بنده نيز با كسب اجازه از ايشان و از باب تكميل فرايند نقد و نظر و كمك به امر تضارب آرا آن را تماما منعكس مي نمايم، البته سواي اشتراك نظرات فراوان بنده با ايشان، در يك فرصت مناسب بعدي نظراتم را در خصوص موارد افتراقي اندك  ارائه خواهم نمود. خوانندگان محترم مي توانند براي دسترسي به "پاسخ" آقاي نظري به "ادامه مطلب" رجوع كنند:

ادامه نوشته

براندازي مستقيم و براندازي معكوس!

  

    در شيوه براندازي معكوس، تهاجم فاقد شكل عريان بوده و  لباس دلسوزي، دفاع و به اصطلاح حفظ ارزشها و يا تحكيم پايه هاي  نظام را به تن مي كند، در اين روش منويات دشمن از طريق عناصر بدلي وابسته به خود و با هدف بدست گيري جهت حركت نظام و يا خروج برنامه هاي نظام از مسير تعادلي، عقلاني و اصيل پيگيري مي گردد.

    در براندازي مستقيم خاكريزهاي دشمن عريان است اما در نوع دوم حضور دشمن نامرئي و نهايتا خزنده است و حربه اساسي دشمن بر فريب استوار مي شود.

 

ادامه نوشته

آخر خط كجاست؟

    اين فتنه پيچيده بيش از هر چيز به قيچي دو لبه اي مي ماند كه هر دو دسته اش در يك دست مي چرخد و در اين ميان قرباني نيز تنها يك حقيقت است، حقيقتي كه بر خلاف ادعاي طرفين نزد هيچ كدامشان نيست.

    اما براستي آخر خط كجاست؟!

 

ادامه نوشته

فقه تخصصي و شوراي فقهي در نظر استاد مطهري (ره)

   ديشب مشغول مطالعه يكي از كتابهاي استاد شهيد مرتضي مطهري (ره) به نام "ده گفتار" بودم، گفتاري در باب اجتهاد در اسلام را مي خواندم كه ناگاه پيشنهاداتي از استاد نظرم را جلب كرد، اين پيشنهادات همان هايي بود كه در سال گذشته توسط يكي از السابقون انقلاب و از شاگردان راستين امام راحل (ره) در فضاي كنوني دوباره مطرح شده است و به خاطر داريم كه چطور پس از اين اظهارات، عده اي سيل تهاجم و نسبت انحراف و بدعت را نثار گوينده اين مطالب كردند، البته قبل از هر چيز مسلم بود كه بحث طرح شده ، وراي صحت و سقم آن يك بحث علمي بوده و در جمع فضلاي ديني طرح گرديده و برخورد هاي روزنامه اي و ژورناليستي قبل از هر چيز بيانگر انگيزه هاي سياسي تهاجم كنندگان بود كه به هر بهانه اي مترصد بودند تا انتقام خود را بگيرند، البته در آن زمان قضاوت من در همين حد بود و قضاوت علمي را به اهلش حواله مي دادم، اما ديشب با مشاهده عينيت اظهارات اخير با پيشنهادات استاد مطهري در بيش از ۴۰ سال پيش، اين احتمال در ذهنم قوت بيشتري گرفت كه حقيقتا جرياني در كشور قصد انتقام از تفكر امام و شاگردان ايشان را در سر دارد، چرا كه انديشه شهيد مطهري يگانه تفكري است كه تاييد صد در صدي شخص امام را مستظهر است. معتقدم كه وقايع نگاري مواجهه با اظهارات اخير در اين باب افشاگر بسياري از چهره ها و جريانات، براي اصحاب نظر و خواص خواهد بود.

     علاقمندان را به مطالعه بخشي از سخنان استاد شهيد مرتضي مطهري (ره) در اين باب، در قسمت ادامه مطلب دعوت مي نمايم:

ادامه نوشته

چون قافیه تنگ آید...!!!

 

     خوانندگان محترم! شما از این عبارت مربوط به یکی از خطبای نماز جمعه تهران در ایام پس از پایان جنگ تحمیلی، چه برداشتی دارید؟    "دوران سختي به پايان رسيده و همه مي‌توانند مسكني خوب و مركبي راحت داشته باشند "

       قطعا هر كسي برداشت خاص خود را دارد و همه اين برداشتها در جاي خود محترم است، اما مسلما شرط انصاف ايجاب مي كند كه اين برداشت هاي مختلف نبايد به حدي متنوع شوند تا به انقلاب در معني حقيقي جمله و عبارت بيانجامد، بخصوص آنكه عباراتي چون جمله فوق چندان متشابه و مبهم نيستند كه شايسته چنين سرنوشتي باشند. پرداختن به اين موضوع از سوي راقم ، به تبع مطالعه نقطه نظرات آقاي عباس سليمي نمين بود كه تمام استناد حرفهايش به عبارت فوق بود كه بيشتر تحليلهاي شخصي خود را عنوان مي كرد اما براي باورپذير نمودن حرفهايش، غير منصفانه به اين جمله استنادي غير منطقي مي نمود، كساني را كه علاقمندند برداشتهاي عالمانه!!! آقاي سليمي نمين را بخوانند به ادامه مطلب دعوت مي كنم:

ادامه نوشته

رضاخان چگونه ديكتاتور شد؟!

 

   اشاره: امروز مدرس محبوب و رضاخان منفور است و  اين دو نام رودرروي هم ، همچنان در صف طويل و تاريخي اصحاب خير و شر تقابلي جاويد دارند، اما شگفتي تاريخ آنجايي است كه شايد مدرس و رضاخان در اذهان عمومي عصر خويش، اين حد از محبوبيت و يا نفرت را احساس نمي كردند، عصر سردار سپه عصري بود كه رجال قاجار مظهريت تام اشرافيت و وطن فروشي در اذهان مردم مظلوم زمانه بودند و ناگاه سردار سپه و ايادي او با شعارهاي عامع پسندي چون مبارزه با اشرافيت از يك سو و تظاهر به شعائر ديني از سوي ديگر، به عنوان يك ناجي ملي ظهور يافتند و اينجا مدرس كه در ميان سياستمداران عصر ما علاوه بر ساير شاخصه هاي مثبت و مشترك، از يك شاخصه منحصر به فردي چون تيز هوشي نيز برخوردار بود، گرچه از وضعيت سلسله قاجار مثل هر سياستمدار دردمند و مكتبي ناخرسند بود اما از تالي شوم اين مقدمه كه نبود جز يك مشت آهنيني كه دستكشي مخملين به تن كرده است نيز بيشتر مي هراسيد، و به گواهي تاريخ مدرس حرف خود را زد و مخالفت خود را با ميرپنج زمانش علني كرد و گرچه از سوي ابلهان زمانه خود به حمايت و يگانگي با قاجاريه فاسد متهم شد اما بعدها در اذهان نسلهاي واپسينش به نيكي ياد شد و به اسطوره ها پيوست و البته اين سنت تاريخ است. رسالت امرز ما اين است كه رضاخان و مدرس عصر خويش را بشناسيم تا مبادا مدرس امروز "شهيد مدرس" فردا شود.

ادامه نوشته

امر به معروف و نهي از منكر در اندیشه مطهر

 

-امر به معروف و نهی از منكر برای اينست كه " معروف " رواج گيرد و منكر " محو شود . پس در جائی بايد امر به معروف كرد و نهی از منكر نمود كه احتمال ترتب اين اثر در بين باشد .

- اين شرط كه اعمال بصيرت در امر به معروف و نهی از منكر واجب است‏ مورد اتفاق جميع فرق اسلامی است به استثناء خوارج. آنها روی همان جمود و خشكی و تعصب خاصی كه داشتند می‏گفتند امر به معروف و نهی از منكر تعبد محض است . شرط احتمال اثر و عدم ترتب مفسده ندارد . نبايد نشست در اطرافش حساب كرد . طبق همين  عقيده با علم به اينكه كشته می‏شوند و خونشان هدر می‏رود و با علم به‏ اينكه هيچ اثر مفيدی بر قيامشان مترتب نيست قيام می‏كردند و يا ترور می‏كردند .

 

ادامه نوشته

فردا چه شعاري را بايد سر داد؟

 

 بهترين شعار مردم شركت كننده در نماز جمعه فردا شعاري است كه هم وحدت بخش باشد، هم برخاسته از عنصر آگاهي و شعور،  هم ضد خواست دشمنان ، هم عاري از عنصر تحريك طرفيني و مهمتر از همه ايجاد كننده فضايي است كه خطيب جمعه فردا بتواند هنر خود را به بهترين وجه هنر نمايي كند، و آن شعار جاويد و زيبا اين است:      

                                            "خامنه اي زنده باد     هاشمي پاينده باد"

ادامه نوشته

بررسي ممیزات، روحيات و حالات خوارج

 

 

       علي (ع) پيشواي راستين راست قامتان و مولاي متقيان است و به همان اندازه كه دشمن نفاق و شرك است به همان ميزان هم ستيزنده حماقتي است كه در غلاف تدين لانه كرده است، پارسا بودن و دوستي با دوستانش شرط تولا و نيز دشمني با مظاهر حماقت و خيانت شرط تبري از دشمنان مولا است، علي (ع) مظهر انسان كامل و فاقد كوچكترين نقطه اي است كه اين انسانيت تام را خدشه دار نمايد، علي (ع) يگانه معيار تمايز دوستي ها و دشمني ها است و شرط پيروي از آن روشنگر جاويد تنها نه در اظهار دوستي به مقام شامخ ايشان كه در مبارزه توامان با مظاهر خيانت ، جهالت و حماقت است، بايد با تكيه بر راه روشنگر آن امام همام دشمني ها را شناخت و به زدودن آن همت گمارد. مطلب ذيل شرحي خلاصه وار از سرگذشت يكي از شاهراه هاي دشمني با علي (ع) است كه در سينه سينا و سپس  آيينه كلام يكي از پيروان راستين ايشان تبيين گرديده است، چرا كه همراستا با امتداد جاويد راه علي (ع) و تلالؤ چهره تابناك ايشان در پهندشت تاريخ، اين مسير دشمني نيز بستر اسودي شده كه بلدهاي جاهلي موجود در ضمير اهالي حماقت را دستاويز مي سازد و توان و قدرت آنها را در اردوگاه دشمنان آن امام به خدمت مي گيرد و البته شايد درك نور جاويد وجود علي (ع) ممكن نباشد مگر با درك اعماق اين ظلمت و گذر تاریخی از این تاریکی.

ادامه نوشته

گذري تاريخي از تاريكي!

   همه مي پرسند چرا كمتر مي نويسي؟! پاسخم اين است كه "سرم شلوغ است!" اما اين شلوغي يك تظاهر است و بس، واقعيت اين است كه ديگر چيزي براي گفتن وجود ندارد همه چيز گفته شد هر چيزي چه راست و چه ناراست، اين روزها كار من نظاره كردن فضاي سياسي كشور است و خواندن اخبار و تحليلها و سپس سكوت!

      گرچه تلخي هاي زيادي در اين ايام رخ داده اما با وجود تمامي اين تلخكامي ها افق آينده را روشن تر از هميشه مي بينم چرا كه عرصه اين انتخابات علاوه بر شيريني بزرگ حضور ۴۰ ميليوني، پرده هايي را مكشوف ساخت كه براي خرق آن نياز به مجاهدتهايي بس عظيم بود و شايد اهداي خونهايي بس ارزشمند! اما به مدد الهي نقابهايي كنار زده شد كه تا قبل از اين كسي وجود آن را باور نمي كرد، البته عده اي تجلي اين نقاب افكني را در خيابانهاي تهران جستجو مي كنند اما منظور نظر راقم آن نيست چرا كه آنها حداقل در ساليان اخير نقابي نداشتند! مقصود من از اين نقاب افكني اين است كه امروز ديگر "كفر تقوا نام" در نظر اهل نظر و خواص عريان است و از كجاوه زهد رياكارانه بدر آمد. چرا كه نشانه هاي اين عرياني را به روشني مي بينيم.

      آنچه در پي مي آيد تنها يك علامت است از شروع يك پايان! ، و اين پايان ايمان نيست كه پايان "ايمان منهاي تقوا" است و پايان تقوا نيست بلكه پايان "كفر تقوا نام" است و نيز پايان انقلاب نيست،  پايان ولايت نيست و پايان عدالت نيست بلكه تحكيم  انقلاب، ولايت و عدالت است، چرا كه همه اين مفاهيم ارزشمند در پرتو آگاهي خواص و سپس آحاد جامعه فعليت مي يابند و امروز بارقه هاي اين آگاهي قابل مشاهده است، اين تنها يك گذر تاريخي از تاريكي عده اي است كه به روشني! تنها جلوه مي كردند، البته اگر عده اي قداره بند خياباني روشني واپسينش را گل آلود نسازند و بر  وجه هزينه آن نيفزايند:

ادامه نوشته

براي نجات بايد كلبه را سوزاند!!

 

تنها بازمانده يك كشتی شكسته توسط جريان آب به يك جزيره دورافتاده برده شد، او با بيقراری به درگاه خداوند دعا می‌كرد تا او را نجات بخشد، او ساعتها به اقيانوس چشم می‌دوخت، تا شايد نشانی از كمك بيابد اما هيچ چيز به چشم نمی‌آمد.

سرآخر نااميد شد و تصميم گرفت كه كلبه ای كوچك خارج از كلك بسازد تا خود و وسايل اندكش را بهتر محافظت نمايد، روزی پس از آنكه از جستجوی غذا بازگشت، خانه كوچكش را در آتش يافت، دود به آسمان رفته بود، بدترين چيز ممكن رخ داده بود، او عصباني و اندوهگين فرياد زد: «خدايا چگونه توانستی با من چنين كنی؟»

صبح روز بعد او با صدای يك كشتی كه به جزيره نزديك می‌شد از خواب برخاست، آن می‌آمد تا او را نجات دهد.

مرد از نجات دهندگانش پرسيد: «چطور متوجه شديد كه من اينجا هستم؟»

آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، ديديم!»