ساحل دریا

ساحل دریا

دیگر لازم نیست به ساحل دریا بروید؛ ما ساحل دریا رابه خانه هایتان می آوریم.
ساحل دریا

ساحل دریا

دیگر لازم نیست به ساحل دریا بروید؛ ما ساحل دریا رابه خانه هایتان می آوریم.

یک قدم تا مرگ

 صدای زنگ یک پیام کوتاه مرا به خود آورد . از جانب دوستم مجتبی شریف نیا بود. خیلی کوتاه نوشته بود : با نهایت تاثر و تاسف ابراهیم ( لپاسر ) کوزگر فوت کرد.

در آنی همه ی خاطرات گذشته ام با مرحوم کوزه گر را مرور کردم.

موضوع به زمان دبستان و راهنمائی بر می گشت. اون زمان بنده به همراه پسرش محمد حسن و دوست دیگرمان حسین تسخیری در آبدارخانه ی مسجد حسینی لپاسر برای کسانی که در مسجد می آمدند چای دم کرده و وسایل پذیرائی را مهیا می کردیم.

شادروان کوزه گر آدم بسیار حساسی بود و گاهی بسیار عصبانی.

 شاید بارها ما را  به خاطر شلوغ کاری هامان از آبدارخانه بیرون  کرد و ما چون به کارمان و به اخلاق ایشان عادت داشتیم دوباره بر می گشتیم و او چون دست تنها بود ناچار مجدد ما را می پذیرفت . آدم مهربان و بسیار دوست داشتنی. آدمی که در  همه ی ماه رمضان ها و همه ی دهه های محرم با عشق و علاقه در مسجد می ماند و شاید در این ایام هیچ میهمانی نرفت. 

هر وقت او را می دیدم یاد خلوت آبدارخانه و شنیدن صدای سخنران و مداح و دل سپردن به عشق و دوستی ائمه در فاصله ی دیواری از مسجد می افتادم و همینک که او رفته خاطرات آن لحظات دوباره برایم زنده شده است.

مرحوم کوزه گر سال های زیادی قبل و بعد از ما در آن آبدارخانه برای همه و در همه ی مراسم ها زحمات بسیاری کشید. این اواخر متاسفانه دچار عارضه ی سرطان معده شد و  پنج    شنبه         ۳۰ / ۱ /۸۶ دار فانی را بدرود و به دیار باقی شتافت.

باشد تا مرگ ایشان و همه ی آنانی که می شناسیم و از کنارمان بسوی ابدیت پر می کشند ما را به این نکته برساند که چیزی نمانده تا مرگ ؛ فقط یک قدم

روحش شاد و مورد مرحمت ایزد منان باد.

نظرات 5 + ارسال نظر
ابوذر باقرسلیمی شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 10:27 ق.ظ http://baghersalimi.blogfa.com

خدایش بیامرزاد.

یاسین یکشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 10:22 ق.ظ http://sallib.persianblog.com

ارادتمند جناب حلاجیان. از لطف شما سپاسگزارم.

سیــد مهــــدی طـا هری یکشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 01:26 ب.ظ http://delnewesht.blogsky.com

سلام
خداوند همگانمان رابیامرزاد.
من هم از آبدارخانه مسجد محلمان خاطرات شیرینی بخصوص در ماه رمضان دارم.چرا که همه نذری ها آنجا جمع می شد و در آنجا زودتر از همه و به دور از هیاهو ی هنگام افطار می شد به آنها ناخنک زد.

داریوش فریاد رامسر یکشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 05:21 ب.ظ http://http://www.yellramsar.blogfa.com/

سلام
روحش شاد یادش گرامی باد منم تسلیت دارم
و یک خاطره هم روز عاشور دارم از ایشان دیشب منو و باتفاق پسر خاله ام همسایه دیوار به دیوار ایشان بود خبردارشدم .
و در مورد داستانک عینک دودی قشنگه و نکته هات بجاست!
خوب از زاویه خودم میگم

اخبار رامسر دوشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 03:22 ب.ظ http://ramsarnews.persianblog.com/

نظرات درج شده در اخبار رامسر
پیرامون داستانک ۲ و ۳

مصطفی بهرامیان شنبه 1/2/1386 - 8:23
جوانان رشید سلام
با تشکر از زحمات شما.از شورای جدید هم بنویسید.
از آقای حلاجیان هم متشکرم به خاطر متن زیبایشان.


فهیمه لمتر محمدی پنجشنبه 30/1/1386 - 16:47
خبرنگاران جوان رامسر سلام
چطورید.مطالبتان بهتر شده است.بخاطر داستانکها از آقای حلاجیان تشکر می کنم.
رستگار باشند و باشید.
من هم برای همکاری با اخبار رامسر آماده ام بگویید چکار کنم.


ف-خلعتبری پنجشنبه 30/1/1386 - 16:42
دوستان رامسری سلام
من از امریکا مطالبتان را می خوانم. برایم جالب است.دوست دارم در کارتان موفق باشید.از داستانک ها هم خوشم آمد.
مرسی-پیروز باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد