ساحل دریا

ساحل دریا

دیگر لازم نیست به ساحل دریا بروید؛ ما ساحل دریا رابه خانه هایتان می آوریم.
ساحل دریا

ساحل دریا

دیگر لازم نیست به ساحل دریا بروید؛ ما ساحل دریا رابه خانه هایتان می آوریم.

خاطرات - محل زندگی - ۲ - کار در آهنگری

از ۷ سالگی که خاطراتی در پس ذهنم باقی مونده همواره تلاش برای زندگی در دستور کار خانواده قرار داشت. البته فقط تابستون ها توی جواهرده ( ییلاق تابستانی مردم رامسر و حومه ) کار می کردیم و در سایر فصل ها تو خونه به پدرمون که کار نمد مالی ( حلاجی ) داشت کمک می کردیم . شاید در اوقات کمی از سایر فصول کارهای تجاری ما انجام می شد. هوای تمیز و منظره ی زیبا و تماشایی جواهرده برام با خاطرات بسیاری توام است که به مرور اون ها رو می نویسم.

جدای از فروش آب البالو ؛ دوغ ؛‌باقلی در اوایل کارکرد ؛ کمی که بزرگتر شدم کار در آهنگری های جواهرده آغاز فعالیت جمعی من بود. اون زمان جواهرده برق نداشت و آهنگری ها با پوست گاو وسیله های آکوردون مانندی درست می کردند که وظیفه ی دمیدن باد به کوره ی آهنگری را انجام می داد که اصطلاحا به آن « دم » می گفتند.وظیفه ی ما  « دم دم » ها ؛ دمیدن هوا به کوره توسط یک جفت « دم » تعبیه شده در پشت کوره ی آهنگری بود . هر آهنگری معمولا دو یا سه « دم دم » داشت تا پس از خستگی هر یک دیگری کار را ادامه بده و آتش همیشه شعله ور بمونه و آهن های موجود در کوره ؛ همیشه تفتیده .

چند خاطره ی بجا مونده از آن که گاهی خالی از تلخی های استثمار آهنگر ها نبود ؛ هنوز در ذهنم مونده که قابلیت تعریف دارن. این آهنگرها عموما با ساخت داس ؛ چاقو ؛ تله ی حیوانات ؛ نعل اسب ؛ میخ نعل ؛ تیز کردن چاقو ها ؛ داس ها و تعمیر اون ها رو بعهده داشتن . هنوز هم چند تائی از آهنگرها در تابستان و در جواهرده به کار آهنگری مشغولن و بدون استثنا وقتی به جواهرده بروم به اون ها سر می زنم.حرفه ای سنتی که رو به فراموشیه و شاید چند سال دیگر اثری از اون باقی نمونه.

۱ - اولین باری که سر کار گذاشتن جدی یه نفر رو دیدم تو همین آهنگری ها بود. به یکی از این « دم دم » ها گفته بودن که با چوبی بلند ؛ آبی را که برای «  آب دادن » گوشه ای بودبهم بزنه.(  آب دادن : اصطلاحی در آهنگری؛  که شاید فولاد آبدیده بتواند راهنمایی کنه شما رو ) .بنده خدا قریب نیم ساعت آب را هم می زد تا آب خسته شه . بعد متوجه شد حسابی سر کاره ولی چیزی هم نتونست بگه.

۲ - سال اول آهنگری رو با روزی ۵۰ ریال کار کردم . کار سخت و غیر قابل تصوری برای جوون های امروز.سال دوم رو روزی صد ریال ؛ سال سوم روزی دویست و سال چهارم و پنجم رو روزی چهارصد ریال در آمد داشتم.

در آمد سال سومم رو جمع کردم و حدودا ششصد تومن شده بود یه دوچرخه ی سبز ۲۶ خریدم .  در پوست خودم نمی گنجیدم و سال ها  دوچرخه سواری کردم و در آخر اون رو نهصد تومن فروختم.( به این میگن اقتصاد شکوفا  در کشور ؛ که وسیله ای مستعمل پس از چند سال رو می شه گرونتر فروخت. )

با این دوچرخه یه بار تصادف بدی کردم و قسمتی از بالای ابرویم شکافته شد که با بخیه ؛ قضیه ختم بخیر شد ولی اثرش هنوز بجا مونده.

۳ - کنار آهنگری یه رنگ رزی بود ( گازری ) که شادروان احمد گازر توی اون کار می کرد . ایشون پارچه های محلی مثل چغا ؛ قدک و چادر شب را در کوره ی رنگ دستی با رنگ های طبیعی رنگ آمیزی می کرد. « این هم سنتی بود که تقریبا از بین رفته ). ایشون پیرمرد روشن ضمیری بود که کمی لکنت زبان داشت و بسیار شوخ طبع بود .

روزی از من چیستانی پرسید و چند روزی برای جواب ؛ وقت داد. باور نمی کنید وقتی چیستان رو گفت موندم نتونستم جوابشو بدم از خجالت روزها نتونستم تو چشم احمد اده  نگاه کنم.( اده مخفف ادیجان و در گویش رامسری یعنی دائی جان ) از اونائی که می شناختم پرسیدم ؛ اونا هم نمی دونستند.

اون چیستان این بود : الف :  « اون چیه که وره دنن و تکان دن مستحبه  » و ب :« اون چیه که وره دنن واجب ؛ تکان دن مستحبه و درگاه هردن حرامه ؟ » برگردان فارسی : «  اون چیه که فروکردن وتکون دادنش مستحبه و دومی اون چیه که فروکردنش واجب ؛ تکان دادنش مستحب و بیرون آوردنش حرامه ».

البته بعدها وقتی جوابش رو گفت فهممیدم چقدر ساده بود. چند روز بعد وقتی دوباره احمد اده سووال رو تکرار کرد و من گفتم جوابش رو نمی دونم با تمانینه گفت جواب اولی انگشتر تو نمازه و دومی حال میت در قبره.

۴ - سال سوم آهنگری ؛  در مغازه ی  «کله ع لی عباس »  ( عباس پسر کربلایی علی) مشغول بودم. حاج عباس ببری تنها آهنگری بوده که علاوه بر همه ی کار های آهنگری تله های خوک و شغال رو درست می کرده البته الان دیگه پیرمرد شده و کار نمی کنه.

یه روز که مشغول درست کردن داس از آهنه شاسی ماشین بودیم ؛ تکه ای از برش تفتیده ی اون پرت شد و در آنی پشت دست چب  و به زیر زانویم اصابت کرد . چشمتان روز بد رو نبینه ؛ سوزش شدید برش و جزغاله شدن مقداری از گوشت انگشت های دست و زانو ؛ هیچگاه از یادم نمی ره.اثر این روز تاریخی هنوز باقی مونده و بهم یاد آوری میکنه که سختی ها رو فراموش نکنم.

بخشی از خاطرات آهنگری بود. نمیدونم نوشتن خاطراتم خوبه یا نه لطفا نظر بدین تا وب بهتر بشه.

نظرات 4 + ارسال نظر
ابوذر باقرسلیمی چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:38 ق.ظ http://www.baghersalimi.blogfa.com

من و تو عاشق زاریم و کارمان نالیدن است
زندگی من هم شبیه شماست. با خوندن نوشته های شما یاد آن دوران می افتم.ممنونم از شما.
هم دوران خوبی بود و هم دورانی که به هیچ عنوان دوست ندارم دیگه به آن جا پا بذارم.

سلام
از اینکه احساس هم ذات پنداری در شما زنده شده خوشحالم.
امید وارم شما را به لحظات شاد زندگیتان رسانده باشم.
با سپاس.

داریوش فریاد رامسر چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 07:26 ب.ظ http://http://www.yellramsar.blogfa.com/

سلام
خدمت مهندس عرض کنم یک هفته ای نبودم و توفیق نداشتم عزیزان که در جمع کانون دوستی و نشست های که داشتن را دور را دور خبرش برام رسید و این که چگونه روند رسیدگی های از جانب سمن ها می شود بماند
تهران بودم این یک هفته و خبر های داغ توی شهر بود ما بی خبر
و از حسن نظر حضرتعالی در باب تذکر خدا به پسر می گوئید ای پسرم این در ادبیات نوشتاری من بود خواستم کمی صمیمانه تر مطلبو برسانم بروی چشم دیگر به احساس اجازه نخواهم داد دخالت کند
سپاس دورود فراوان بر شما بامید فردای اباد برای رامسر سر افراز

سلام
همیشه سلامت و پیروزیت مستدام.
با سپاس.

حضور سبز جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:41 ب.ظ http://hozoresabz.blogfa.com/

سلام
تشکر که تشریف اوردید
موفق باشید

سلام وممنون.
با سپاس.

افراسیاب جعفری فرد دوشنبه 14 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:58 ق.ظ

سلام
از رسلتی که در رابطه با قشر زحمت کش آهنگرها شروع کرده ای خیلی سپاسگزارم سپاس از حضرتعالی که درکی خارج از انسانهای پیرامون خویش نسبت به این صنعت دیرین که حداقل قدمت آن به هفت هزار سال قبل از میلاد بر می گردد داشته اید امروزه به دنبال بازاریابی های که در فصلهای مختلف در اماکن مختلف از طرف آهنگرها که مردمان بسیار خونگرم ،زود جوش ، مهربان ، سخت کوش ،...، در اماکن مختلف (ییلاق ، قشلاق )صورت میگرفت به دلیل مقطعی بودن و محدود بودن تقاضا که منجر به کوچ نشینی زیاد می شد که این موضوع با معنای بد قوم آهنگر از طرف افراد بیسواد و... عمل از بین رفتن این صنعت در مازندران را سرعت بخشید همانطوریکه مشخص است هنوز هم مازندران صنعت زیادی ندارد و متأسفانه مسئولین محلی ومنطقه ای هم هنوز پیگیر کارهای خدماتی هستند که ریشه در فرهنگ آنان دارد چرا که صنعت مذکور در استانهای دیگر کشور توسعه یافت وبا پیشرفت تجهیزات رشد کرد بطوریکه میتوان گوشه ای از رشد آنرا در زنجان در امر ساخت تجهیزات وابزار آلات مختلف و در بندر گز در ساخت کمباین در دوراهی قپان تهران در امر ساخت بزرکترین باسکولها و... وساخت قطعات مختلف کشاورزی برشمرد آهنگرها با لهجه فارسی که نشان از قدمت زیاد آنان در ایران زمین دارد صحبت می کنند از شما متشکرم که می توانید با ادامه دادن این گونه تحقیقات سد راه حرکتهای فاشیستی گذشتکان گردید چرا که قوم مذکور به دلیل توانایی های که داشت همچون دیگر اقوام موجود در گیلان ومازندران موجب بی مهری اقوام داخلی وخارجی گردید ای کاش با روشن سازی بر خی قضیات مبهم وبی معنی دیگر هیچ سخنی پشت سر هیچ قومی )رشتی ،بابلی وآملی، قمی ،انگاسی ،.... غیره نباشد واقعً دوسنان دارم اگر ادامه دهید واین قوم را فقط با وا‍ه آهنگر بشناسید ولاغیر .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد