ساحل دریا

ساحل دریا

دیگر لازم نیست به ساحل دریا بروید؛ ما ساحل دریا رابه خانه هایتان می آوریم.
ساحل دریا

ساحل دریا

دیگر لازم نیست به ساحل دریا بروید؛ ما ساحل دریا رابه خانه هایتان می آوریم.

دو حکایت انتخاباتی

حکایت اول :  

 

 درویشی (میرحسین موسوی )  را حکایت کنند که از روستایی می گذشت و اهل روستا را ماتم زده و گریان دید ( اوضاع مملکت و اصلاح طلبان ) ، علت را پرسید، پاسخ دادند کدخدا در بستر بیماری است  و پزشکان از معالجه او قطع امید کرده اند ( اصلاحات به رهبری خاتمی) ، درویش به دلداری نشست و گفت؛ علاج کدخدا در کف با کفایت من است که دم مسیحایی دارم و روح گریخته از جسم به کالبد باز می آرم . خاطر آسوده دارید، اطعمه و اشربه پرقوت فراهم آرید و مرا با بیمار در حجره ای تنها بگذارید. روستائیان به وجد آمده، آنچه درویش فرموده بود فراهم آوردند و او را با کدخدا در حجره ای تنها گذاردند.ساعتی بعد، درویش «لاحول» گویان از حجره بیرون آمد و روستائیان هلهله کنان و کف و سوت زنان!! گرد او حلقه زدند، با این گمان که کدخدا شفا یافته و ریاست از سرخواهد گرفت اما، درویش را چهره درهم کشیده یافتند. با نگرانی پرسیدند؛ کدخدا چه شد؟ آیا عمرش به دنیا بود؟ درویش گفت؛ پیش از آن که بر بالینش حاضر شوم مرده بود! پرسیدند؛ پس اطعمه و اشربه برای چه خواستی؟ «لاحول» چرا گفتی؟ و این چه معالجت بود که کردی؟ درویش گفت؛ اگر اطعمه و اشربه نخواسته بودم، من نیز مرده بودم ( زنده شدن مجدد نام و نان برای موسوی ) و «لاحول» به حکمت خدای سبحان گفتم که کدخدای بی جان را وسیله نجات من نیمه جان کرد.  

 

حکایت دوم:  

 

می گویند شخص بیماری ( کشور ) با آمپول پنی سیلین ( انتخابات )  به بیمارستانی برای تزریق مراجعه کرد . پرستار از بیمار پرسید : آیا با توجه به سیستم حساسیت برانگیز آمپول ( اوضاع بحرانی با حضور احمدی نژاد ) قبلا پنی سیلین تزریق کرده ای ؟ 

بیمار پاسخ داد همین دیروز تزریق کردم. 

پرستار آمپول را تزریق می کند و بیمار دچار تشنج و رو به موت می رود. با وسایل پیشرفته او را احیا می کنند. پرستار از او می پرسد مگر نگفتید دیروز این آمپول را تزریق کردید ؟ ( انتخاب مجدد احمدی نژاد )

بیمار گفت : چرا تزریق کردم ولی دیروز هم همینجوری شده بودم. 

 

حکایت اول را اصولگرایان برای اصلاحات ؛ خاتمی و میرحسین موسوی مثال زده اند و حکایت دوم را اصلاح طلبان برای اصولگرایان و احمدی نژادو اوضاع کشور مثال زده اند. 

نکته ی مشترک هردو حکایت اوضاع نابسامان اقتصادی و اجتماعی کشور است.  

حال شما خواننده ی عزیز به کدام حکایت گرایش دارید و کدام را نمی پسندید. عکس العمل اولیه ی شما چه بود ؟ به نظر شما مصداق حکایت های ذکر شده واقعی است ؟

نظرات 9 + ارسال نظر
رستمی دوشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 04:09 ب.ظ http://aerostami.blogfa.com

سلام
خاطرات یک فوتبالیستو تو وبلاگ سخن عشق بخونید خالی از لطف نبست.

شهروند رامسری چهارشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:17 ق.ظ

با سلام
در پی درج مطلب دوگانه ات بنده نیز مطلبی دوگانه برایتان می نگارم

پیامک حامیان احمدی نژاد

ما طالب پاکی و صفاییم هنوز
ایرانی و حامی ولائیم هنوز
در حمله قدرت‌طلبان نااهل
ما حامی احمدی‌نژادیم هنوز

پیامک حامیان موسوی

بیا چون کوه دالاهو قوی باش
سرود مثنوی معنوی باش
بیا حالا که دیگر خاتمی نیست
رفیق میرحسین موسوی باش

پیامک حامیان موسوی را به یکی از دوستان شاعر آقای افسرده ارسال کردم ، وی در پاسخ نوشت :

تو دانی اهل شعر و شاعری ام
شبیه آن سماموس من قوی ام
واینک که عزیزم خاتمی نیست
مددکار عزیزت موسوی ام

* سماموس چهارمین کوه بلند ایران و در ارتفاعات شهرستان رامسر در مازندران قرار دارد.

رستمی پنج‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 12:00 ق.ظ http://aerostami.blogfa.com

به نظر من کسی که شاید ، تاکید می کنم شاید، بتونه مسکنی برای بیمارمون باشه موسویه ولی قطعا تزریق ویروس سرما خوردگی به کسی که سرما خورده امی تونه فایده ای دیشته باشه.
پاینده باشید.

طوفان پنج‌شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:27 ق.ظ

سلام مهندس اسفاده کردیم ، این دو حکایت جا نداشته باشد انقدر بخواهیم براش مانور سیاسی کنیم شاید جایگاه های فرق کنه چون امروز این را باور داریم دوره اصلاحات فقط قصد نشستن روی کرسی را دارد چرا دوره ای که اصلاحات دچار مشکل روز مرگی شده بود بقول حکایت دوم حضرتعای از( آمپول ) اینجا به میر حسین صدق می کند !! میر حسین استفاده نکرد اخرین حربه یعنی موسوی را جلوی سپهر خود قرار داده اند ایشان مدعی هستند دو تن از نیروهای اصولگرا یعنی محسن رضائی و قالیباف را معاون اول و وزیر کشور در گفتمان خود در ستاد انتخاباتی معرفی کرده اند ! هنوز این دو تن در باره این موضوع هیچ واکنشی نشان نداده اند ؟ حال قیاس کنیم به این دو حکایت مهندس عزیزمان باید بگویم بقول خود مسئول دفتر خاتمی ( ابلطحی ) : وقتی آن روزهای که ما به ایشان نیاز داشتیم کجا بودند حال امده بازی ما را بهم بزند !! خوب این را اقایانی که قصد اصلاحات را دارند باید بگن اصلاحات یعنی همان گفتگوی تمدن ها اصلاحات همان دمرکراسی که موج سوم امروز دم می زند با انواع ترفند ها برای رسیدن به اهدافی که دشمن برای نابودی کشور مان و نابودی جوانان مان طراحی کرده !! و این بار با نزدیک شدن به دهمین دوره انتخابات دو طیف را در فضای قرار می دهند تا کسب آرا کنند ! من بعنوان یک شهروند دست تک تک تمام جناحها را می بوسم برای حضور حداکثری ولی با عرف جامعه و فرهنگ شخصیت ایران عزیز لطمه وارد کنند . ان شا ا...

یه رامسری یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 08:19 ق.ظ

سلام مهندس
داستان هایت زیبایند. من از طرفداران سید هستم از شما تشکر می کنم و مطلب زیر از مصاحبه ی ابراهیم نبوی گرفته شده است :

خیلی از افراد می گویند میرحسین ‏مدت ها نبود، و در جریان نیست، داستان دوستی است که هر گاه مسافرت می رفت، به من می گفت؛ «کجایی؟ مدتی ‏است نمی بینمت،» در حالی که ما جایی نرفته بودیم، خودش رفته بود‎. ‎میرحسین در همین کشور زندگی می کرد و ما ‏نمی دیدیمش، ولی او در جریان همه چیز بود، همان طور که وقتی آقای خاتمی از کتابخانه ملی وارد دفتر ریاست ‏جمهوری شد، در جریان همه چیز بود‎.
به امید پیروزی میرحسین

سیدابراهیم میرحسینی دوشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 07:04 ب.ظ http://vagooyeha.blogsky.com

سلام مهندس
دقیقا همینه که می گین.
با ((یک)) بروزم.
خوشحال می شم
عزت عالی مستدام

حسن کلاته چهارشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 04:57 ب.ظ

سلام بزرگوار
حکایتهای جالبی بود.
راستی چرا ما همیشه منتظر یک منجی هستیم تا اوضاعمون رو درست و روبراه کنه یا برعکس چرا همه مشکلات رو از چشم یک نفر میبینیم و خود حرکتی نمی کنیم؟

م جمعه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 01:03 ق.ظ http://www.freeramsar.blogfa.com

مهندس جان سلام
یه پست نوشتم ولی ازت میخوام واقع بینانه نگاه کنی نه به نصف پر لیوان بر عکس من که نصف خالیشو نگاه میکنم

همشهری چهارشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:35 ب.ظ

لطفا یه فهرست از بچه های رامسر که پست های استانی
ُریاست ها -هستند در ساحل دریا ایجاد نمایید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد