ساحل دریا

ساحل دریا

دیگر لازم نیست به ساحل دریا بروید؛ ما ساحل دریا رابه خانه هایتان می آوریم.
ساحل دریا

ساحل دریا

دیگر لازم نیست به ساحل دریا بروید؛ ما ساحل دریا رابه خانه هایتان می آوریم.

داستانک ( ۳ ) - عینک دودی

پس از مدتی  انتظار در میدان راه آهن سرانجام اتوبوس شرکت واحد به ایستگاه آمد عده ای قبل از آنکه در اتوبوس باز شود فریاد می زدند آقایون با صف برند . خارج از صف راه ندید. آقا خارج از صف نرو.

در باز شد و مهرداد با فشار زیاد وارد اتوبوس شد و خود را برای نشستن بر روی صندلی مهیا کرد. تنها جای باقی مانده ردیف پشت سر راننده بود که روی چرخ اتوبوس قرار می گرفت و از جفت صندلی روی چرخ ؛ روی یکی نشست. روبرویش تک صندلی قرار داشت که قبلا پر شده بود.

چند لحظه ای گذشت و اتوبوس پر شد و به راه افتاد . مهرداد نگاهش را از زمین و فکرش را از تمرکز بر ذهنیات باز داشت و با ظرافت جمعیت داخل اتوبوس  را به نظاره نشست.

ناگاه به صندلی روبروی خود خیره شد. چهره ی مرد مقابل به نظرش آشنا آمد . اما هرچه بیشتر فکر کرد کمتر به نتیجه رسید.

هر لحظه  چهره ی مرد سیه چرده ی روبرویش برایش آشناتر می نمود. مرد لاغر اندامی با موهای کوتاه و نامرتب . صورتی سیاه و سوخته شده از تابش آفتاب .

انگار مرد هم متوجه ی نگاه های کنجکاوانه ی مهرداد شده بود. تکانی خورد و کمی خود را جابجا کرد و زیر چشمی به مهرداد نگریست.

مهرداد  نگاهش را دزدید و خود را به بی خیالی زد. اما نمی توانست از کلنجار ذهنش آرام شود و مدام در حافظه و ذهنش محل دیدن قبلی و یا آشنائی پیشین را جستجو می کرد.

 اتوبوس به  یک یک ایستگاه ها سرک می کشید و توقف کوتاهی می کرد و دوباره با تعداد مسافر بیشتر ؛ ادامه ی مسیر می داد.

مهرداد هنوز نتوانسته بود مرد و رابطه ی آشنائیش را به خاطر آورد. فقط یک ایستگاه به آخر خط مانده بود و مهرداد در تلاشی بی ثمر هنوز با افکارش دست و پنجه نرم می کرد. 

تا رسیدن به ایستگاه آخر چند متری مانده بود. مرد تکانی خورد و از جیب کت سیاه و کمی کثیفش ؛ توبره ای بیرون آورد. مهرداد تمام توجه اش به حرکات مرد بود. مرد با وسواس خاصی بند توبره را باز کرد و یک سری چند تائی لوله ی باریک سفید تا شده را در دستان خود جای داد.

اتوبوس به ایستگاه آخر رسید و درهای آن باز شد مسافران سراسیمه از اتوبوس خارج  شدند اما مهرداد  کنجکاو ؛ از جای خود تکان نخورد. مرد سیه چرده نیز  از جای خود تکان نخورد . اتوبوس خالی شد و مهرداد برخاست و از اتوبوس بیرون آمد . همه رفته بودند و تنها دخترکی با لباس کثیف کنار در اتوبوس به انتظار ایستاده بود.  مرد سیه چرده آخرین نفر باقی مانده در اتوبوس بود.

مهرداد از دیدن دوباره ی آن مرد خشکش زد . او اشتباه نکرده بود و مرد را می شناخت. مرد سیه چرده اینک با همان قیافه ی همیشگی ظاهر شده بود. مهرداد بارها و بارها او را دیده بود.

 مردی که در بلوار کشاورز مدام در  حد فاصل خیابان فلسطین تا میدان ولی عصر  عجل الله تعالی فرحه الشریف قدم می زد و در نی بی نوائی می دمید با عصائی سفید و عینک دودی پهن ؛ در حالی که دخترکی دست این نابینای نی نواز را گرفته و با او همراه بود. و باز مردمی سخاوت مند که تلاش این نابینا و نواختن نی غم انگیز را بر گدائی صرف ترجیح می دادند و با دست و دلبازی ؛ اندکی از محصول زحماتشان را به آن مرد می دادند.

 مردی سیه چرده با  عینک دودی پهن بهمراه عصائی سفید که دخترکی راهنمایش بود.

و مرد از پشت آن عینک دودی پهن همه را می دید و قبل از رسیدن هدایا به دست دخترک آن را می شمرد تا چیزی از حسابش خارج نشود.

 

یک قدم تا مرگ

 صدای زنگ یک پیام کوتاه مرا به خود آورد . از جانب دوستم مجتبی شریف نیا بود. خیلی کوتاه نوشته بود : با نهایت تاثر و تاسف ابراهیم ( لپاسر ) کوزگر فوت کرد.

در آنی همه ی خاطرات گذشته ام با مرحوم کوزه گر را مرور کردم.

موضوع به زمان دبستان و راهنمائی بر می گشت. اون زمان بنده به همراه پسرش حسن و دوست دیگرمان حسین تسخیری در آبدارخانه ی مسجد حسینی لپاسر برای کسانی که در مسجد می آمدند چای دم کرده و وسایل پذیرائی را مهیا می کردیم.

شادروان کوزه گر آدم بسیار حساسی بود و گاهی بسیار عصبانی.

 شاید بارها ما را  به خاطر شلوغ کاری هامان از آبدارخانه بیرون  کرد و ما چون به کارمان و به اخلاق ایشان عادت داشتیم دوباره بر می گشتیم و او چون دست تنها بود ناچار مجدد ما را می پذیرفت . آدم مهربان و بسیار دوست داشتنی. آدمی که در  همه ی ماه رمضان ها و همه ی دهه های محرم با عشق و علاقه در مسجد می ماند و شاید در این ایام هیچ میهمانی نرفت. 

مرحوم کوزه گر سال های زیادی قبل و بعد از ما در آن آبدارخانه به همه و در همه ی مراسم ها زحمات بسیاری کشید. این اواخر متاسفانه دچار عارضه ی سرطان معده شد و امروز دار فانی را بدرود و به دیار باقی شتافت.

باشد تا مرگ ایشان و همه ی آنانی که می شناسیم و از کنارمان بسوی ابدیت پر می کشند ما را به این نکته برساند که چیزی نمانده تا مرگ ؛ فقط یک قدم

روحش شاد و مورد مرحمت ایزد منان باد.

داستانک ( ۲ ) - ژنده پوش

مهرداد باز مثل همیشه دیرتر از سایر همکاران محل کارش را ترک می کند. هوا تاریک شده و خیابان ازدهام محسوسی دارد. او از محل کار تا  میدان ونک را قدم می زند تا با ماشین های کرایه خود را به میدان راه آهن برساند.

راننده ای مدام فریاد می زند : راه آهن.. راه آهن. مهرداد خوشحال می شود که این بار منتظر ماشین نمی ماند.سریع خود را به ماشین رسانده و پشت سر راننده می نشیند.دونفر دیگر نیز می آیند . آنها هم مثل مهرداد پشت ماشین می نشینند.

( بر خلاف امروز ؛ اون زمان راننده ها مجاز بودن دونفر را جلوی ماشین جای دهند و در ابتدا به خاطر سختی موضوع کسی مایل به نشستن کنار راننده نبود. )

راننده مدام فریاد می زد  و اعلام مسیر می کرد. اما ظاهرا کس دیگری نبود.

ناگاه مهرداد دید که راننده با چهره ای عصبانی مدام می گوید آقا نمی رم . کمی بیشتر دقت کرد . مرد ژنده پوشی تقاضای همراهی تا میدان راه آهن داشت اما راننده مخالفت می کرد.

ژنده پوش خود را به خودرو رساند و در را باز کرد و داخل ماشین شد. بوی کثافت تو ام با بوی تهو آور سیگار و دود ؛  فضای ماشین را پر کرد. لباس های مندرس و پاره پوره ی ژنده پوش و بوی ملال آور آن همه را معذب کرده بود. راننده با دلخوری و عصبانیت بسمت درب شاگرد حرکت کرد . در را باز کرد و از مرد ژنده پوش خواست که پیاده شود.

اما مرد که تازه جا خوش کرده بود از جای خود جنب نمی خورد.

راننده بافریاد گفت مرد حسابی تو که نشستی کس دیگری جلو نمی شینه اونوقت لازمه که پول دو نفر رو حساب کنی.

مرد آرام سر را بلند کرد و گفت : خوب کرایه ی دو نفر رو می دم .  

همه متعجب شده بودند و از همه بیشتر راننده. راننده با عصابنیت و پرخاش مبلغ کرایه ی دو نفر را گفت و به مرد گفت تو پول نداری و من خرج زن و بچه ام از این راهه و  از مرد خواست که قبل از راه افتادن کرایه اش را حساب کند.

مرد با همان آرامش و راحتی پول کرایه ی دونفر را حساب کرد و راحت به صندلی تکیه داد.

راننده که در بازی ؛  خودش رو مات دیده بود بدون ذکر کلمه ای در رو بست و اومد پشت فرمان نشست و با عجله و تند میدان ونک را بسمت میدان راه آهن ترک کرد.

همه مات شده بودند .

***

 اما لحظه ای بعد از حرکت ماشین  ؛ اتفاق جالبی افتاد. مرد آرام آرام دست در تک تک جیب هایش کرد . و باید می بودید و می دیدید که چه مقدار پول از جیب هایش خالی و به میان دو پایش می ریزد. مرد با همان آرامش و راحتی ابتدا اسکناس های درشت و سپس سایر اسکناس ها را با دقت و وسواس خاصی روی هم می گذاشت و حتی گوشه های تا خورده ی آنهارا با انگشت شست و اشاره صاف می کرد.

***

ماشین  به میدان راه آهن نزدیک می شد و مرد ژنده پوش هنوز سرگرم مرتب کردن اسکناس های هزاری ؛ پانصدی و ...بود.

***

صدای سکه های پول گاهی به گوش مسافرین و راننده می رسید . اما ظاهرا مرد ژنده پوش علاقه ای به کنار گذاشتن و شمردنش نداشت و یا شاید می دانست که در این مسیر وقت نمی کند اسکناس هایش رابشمارد و  یقین داشت نوبت به سکه ها نخواهد رسید.

***

از آن شب ؛ روز ها ؛ شب ها ؛ ماه ها و سال ها می گذرد و هنوز مهرداد در اندیشه ی آن است

 

 

داستانک ( ۱ ) - پیرزن

هوای سرد و استخوان سوز تهران با ریزش برف  سرد تر به نظر می رسد. مهرداد آرام آرام  در  خیابان پر ازدهام  ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قدم می زند و به میدان نزدیک می شود . سمت دیگر خیابان جمعیتی به صف ایستاده اند شاید کمی عجیب به نظر می رسد که برای چه موضوعی آنها در انتظارند؛ سر را  بلند  می کند متوجه  می شود سینما فیلم تازه ای را به نمایش گذاشته و مشتاقان دیدن فیلم جدید و بعضی از دختران و پسران جوانی که تاریکی سینما برایشان نعمتی دلپذیر است ؛ در آن هوای سرد به انتظارند.

کمی جلوتر مرد معلولی بساط حقیرانه ای دارد و تابلوی کاغذی بلندی به خود آویخته تا شاید رهگذران را متوجه این موضوع کند که کارت تلفن به قیمت دولتی برای فروش دارد.

از او هم می گذرد .

در اندیشه ی سختی گذران زندگی افرادی از این دست است که ناگاه صحنه ای دیگر اورا به خود مشغول می دارد. باور کردنی نبود ؛ اما واقعیتی تلخ جلوی چشمانش به وضوح دیده می شد ؛ پیر زنی نحیف و لرزان  از سرمای استخوان سوزکفش های مندرس خود را به دست گرفته بود و از رهگذران تقاضا می کرد که : کفش را از او بخرند. صدای توام با التماس پیر زن و لرزیدن مدامش ؛ گام های مهرداد را سست می کند . همانطوری که از سوز سرما دست هایش در جیب نهان کرده بود ؛ موجودی خود در جیب را لمس می کند.

از او نمی تواند به همین راحتی بگذرد. هنوز مردد است که چه میزان کمک به پیرزن می تواند آلام اورا تسکین دهد ؟

 کمی بالاتر از محل ایستادن پیرزن می ایستد تا تصمیمی درست بگیرد در همین زمان می بیند که دیگرانی چون او  نمی خواهند لرزیدن پیرزن را ببینند و آرام در دست جیبشان کرده و هرکس هدیه ای تقدیم او می کند. مهرداد نیز مانند دیگران آخرین حد توانمندی خود برای کمک به او را برآورد می کند و پس از اهدایش نم نمک گام بر می دارد.  هر قدمی که بر می دارد از صدای لرزان پیرزن دورتر می شود و احساس می کند که آلام آن زن نحیف نیز همانگونه از وی رخت بر می بندد . احساس دیگری در او زنده شده است  ضربان قلبش تندتر و هیجانش بیشتر شده است. دیگر سرمای زمستان را حس نمی کند  . و در دل شادی مضاعفی دارد.

*****

ساعاتی بعد پس از اتمام کارش همانطور آرام و آهسته مسیر رفته را باز می گردد.

 پیرزن هنوز ایستاده است واز رهگذران تقاضای خرید کفش می کند و می گوید  بهایش را برای خرید غذای یتیمان می خواهد و مردم نیز سخاوت مندانه بدون خرید کفشش به او کمک می کنند.

 *****

روز بعد ..... و روز بعد .... و روز های متوالی می گذرند و او همچنان در همان نقطه می بیند که پیرزن چطور التماس می کند و با چه شدتی می لرزد.

اما مطمئن و بدون عذاب وجدان از کنار پیرزن عبور می کند و دست مچاله شده در جیبش را محکم تر نگه می دارد. انگار دیگر صدای پیرزن را نمی شنود و انگار هوای بیرون از جیب کاپشنش مانند داخل آن گرم است و...

و از او هم به راحتی می گذرد. و شاید در آینده از دیگرانی چون او نیز هم.

 

شاد باش نوروز

سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت

                     بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام

             سال خرم  فال نیکو  مال وافر  حال خوش

         اصل ثابت  نسل باقی  تخت عالی  بخت رام

 

خجسته کهن جشن ایرانیان بر کاربران دنیای مجازی فرخنده باد.

 پیشاپیش سالی خوش پربار و سرشار از پیروزی برای همه آرزومندم.

۲۸ صفر

۲۸ صفر سال روز شهادت پیامبر بزرگ اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله و علیه و آله و سلم و شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام را تسلیت می گویم.

 

 

چ

 

این روز در رامسر به بهانه ی گرامیداشت یاد و خاطره ۲۷ شهید محله ی لپاسر « روز شهدای لپاسر » نامیده شده است و به همین مناسبت مراسمی روز شنبه ۲۶ اسفند ۸۶ از ساعت ۲۰ در مسجد حسینی لپاسر رامسر برگزار می شود . از علاقه مندان به شرکت در این مراسم دعوت به عمل می آید.

اربعین حسین علیه السلام

- اولین جوشش های چشمه ی جوشان محبت حسینی - که شط همیشه جاری زیارت را در طول این قرن ها به راه انداخته است - در اربعین پدید آمد.  

-  کسانی که معرفت به اهل بیت دارند ؛ عشق و شور به کربلا همیشه در دلشان زنده است.

« مقام معظم رهبری »

کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود.

اگر یاد سالار شهیدان در ذهن و فکر کسی ماندگار باشد غیر ممکن است که غافله سالار عشق و جنون را فراموش کند. سفیر کربلا و صفیر حسین علیه السلام . سرپرست یتیمان و شیرزن عاشورا. هموئی که پایه های پوسیده ی کاخ یزیدیان را نمایان کرد و اعتلای اسلام مدیون اوست. آری زینب سلام الله علیه.

با مروری بر سه جمله ی فوق و بیاد سپاری آنها حق مطلب در خصوص کربلا و رساترین رسانه ی گویای وادی عشق و جنون ادا خواهد شد.

مطلبی از شهید شریعتی بیادم آمدکه اوایل انقلاب در کاغذ نوشته ای روی دیوار مسجد حسینی لپاسر چشم نواز بود: آنهائی که رفتند کاری حسینی کردند آنهائی که ماندند باید کاری  زینبی کنند  ؛ وگرنه یزیدی اند

خدایا ما را با حسین آشنا  کن ؛ با عشق به حسین بمیران و در محضر حسین محشور نما

رسول خندان

       

          در شلوغی ترافیک  غروب ؛  خسته از کار و خرید  خبر رو مرور می کنم: رسول ملاقلی پور کارگردان سینمای ایران در اثر عارضه ی قلبی در گذشت.

خبر به همین کوتاهی بود و کم کم حس کردم هر لحظه سنگینی خبر را بیشتر لمس می کنم.

شاید بپرسید تو که اهل فیلم و سینما نبودی ؟ تو دیگه چرا ؟

 « راستش از بچگی علاقه ی خاصی به سینما داشتم  بعضی وقت ها غیر ممکن بود دوتا سینمای رامسر فیلم هاش رو از دست بدم.اما بزرگتر که شدم به لحاظ مشکلات متعدد نتونستم فیلم ببینم ؛ حتی از تلوزیون.

دانشجو که شدم هم فرصت بیشتری دستمون اومد و هم دوستان فیلم ببین متعددی رفیقمون شدند این بود که دوباره فیلمون یاد هندوستون و کرد و ما هم شدیم عباسپوری فیلم ببین.از خانه ی سینما بگیر تا حوزه ی هنری و از اونجا تو دانشکده و .... یادم میاد یه بار ۲۴ ساعت کامل فیلم دیدم و اصلا نخوابیدم. ..... بگذریم. »

سربازی رو تو بنیاد روایت فتح بودم و با اشاره به اینکه آدم پیگیری بودم تو هشتمین جشنواره ی فیلم دفاع مقدس ؛ مسوول امور لبنان اون شدم. تو همین جشنواره بود که با سینما گران مختلفی آشنا و با بعضی هاشون دوست شدیم. آقا رسول یکی از اون هنرمندان بود که باهاش آشنا شدم.

آقا رسول در اون جشنواره به خاطر فیلم هیوا و تلاش هایش در عرصه ی سینمای دفاع مقدس انتخاب شده بود و برای مصاحبه ی در ویژه نامه از اون دعوت کرده بودند.

تصورم این بود آقا رسول باید موهای بلند ؛ لباس عجیب و غریب و یا تریب غیر معمولی داشته باشه. ( مثل اکثر هنرمند ها )در همین اوضاع بود که دیدم مرد میانسال تپلی با شلوار جین ؛ کاپشن و از همه مهمتر با صورتی قرمز و سبیلو وارد شد در نگاه اول خودم رو با مرد عصبانی و یا راننده کامیون مواجه  دیدم. اما دیدم همه ی جشنواره ای ها به احترامش پاشدند و با اون دست دادن ؛ البته من هم همین کارو کردم ؛ تازه فهمیدم ایشوم آقای رسول ملاقلی پور هستند ؛ تا اون روز ایشون رو ندیده بودم البته عکس با ریششون رو دیده بودم .

یه کم که گذشت دیدم آقا رسول با ته لهجه ی بومی شروع کرد به ذکر خاطره. باید بودید و می دیدید که ایشون اون همه خاطره ی شیرین رو از جنگ دونه به دونه تعریف می کرد و همه بلا استثنا می خندیدند و بعضی ها از شدت خنده اشک تو چشاشون موج میزد. باورم نمی شد که چهره ی جدی و کمی خشن اینچنینی اونقدر لطیف و بذله گو باشه. ( یکی از خاطراتش رو زیر می نویسم ).

هر لحظه این خاطرات تو ذهنم مرور می شه و بیشتر تو فکر فرو می رم.

یه راس رفتم سراغ عباسپوری های فیلم ببین ؛ دیدم بعله ؛ حق مطلب رو ادا کردن و در مورد آقا رسول مطلب نوشتن. سید مهدی طاهری  توی « دلنوشت » آقا رسول رو ؛ رسول اندوه نام برد با اونکه تو نوشته اش از لب خندان عباسپوری ها پس از ذکر خاطره ی رسول یاد می کنه . اما دیدم بی انصافی بخاطر درد و رنج نهان رسول در فیلم هاش ونگرانی های رسول ها در دل هاشان اونارو با پسوند غم و اندو بیاد داشته باشیم به همین خاطره من نوشتم « رسول خندان ». سید ابراهیم میر حسینی هم تو  « واگویه ها »  از فراموشی در زنده بودن هنرمندان گله کرده.

 خدایش رحمت کند.یادش رو گرامی می دارم و طلب عفو و رحمت از خدای سبحان برای او آرزو دارم.

خاطره ای از آقا رسول:

توی منطقه ی جنگی غروب برای نماز جماعت رفتیم . نماز شروع شد و شیخ به رکوع رفت . عده ای که دیر اومده بودند با « یا االه » گفتن امام جماعت رو تو رکوع نگه داشتن . رکعت دوم که شد مجددا « یا الله » گفتن ها شروع شد .

رسول ادامه داد : نامرد ها یکی یکی می اومدند و ما تو رکوع مونده بودیم . این روند ادامه داشت و تعداد دیرکرده ها زیاد می شد . تو رکوع کفرمون در اومده بود و شیخ هم ولکن نبود. تا یکی که خیلی دیر کرده بود با صدای بلند گفت : « یا الله ؛  ان الله مع الصابرین » .

رسول گفت از رکوع پاشدم و با عصبانیت گفتم : یا الله و ....( یه فحش رکیک ) ؛ یا الله و زهر مار ؛ یا الله و کوفت ....و یه سر فحش می دادم .

رسول ادامه داد : باور نمی کنید اکثر نماز خوان ها از خنده ولو شده بودند و خیلی هاشون هم نماز خونه رو از خنده ی زیاد ترک کرده بودند. سپس گفت همون شد که از فردا یا همه زود می اومدند و یا دیر می کردن یا الله نمی گفتند.

درخواست همکاری در تدوین سند چشم انداز رامسر

با اشاره به درج سند چشم انداز ۲۰ ساله رامسر و در خواست کانون دوستی رامسر برای ترویج آن کل مطلب درج می شود و از رامسری های علاقه مند جهت ارایه و ثبت نظر در وبلاگ کانون دوستی رامسر دعوت به عمل می آید.آدرس وبلاگ کانون دوستی رامسر:

www.kanon-ramsar.persianblog.com

 

به منظور تدوین سند چشم انداز ۲۰ ساله ی رامسر و تحقق یکی از مصوبات سفر ریاست جمهوری به استان مازندران ؛  کانون دوستی رامسر گروه کاری گردشگری الکترونیک را تشکیل و به تدوین سند راهبردی آن اقدام کرد. پیش نویس این سند به منظور ارایه نظر صاحب نظران و اندیشمندان در وبلاگ کانون دوستی  رامسر درج می شود و از همه ی وبلاگ نویسان وبلاگ خوانان جهت ارایه ی نظر و ترویج این سند تقاضای همکاری می شود.

سندراهبردی شهر  نمونه گردشگری رامسر-(گردشگری –الکترونیکی)

تعیین چشم انداز 20 ساله رامسر:

رامسر شهری است زیبا با جاذبه های طبیعی بی نظیر، مردمانی فرهیخته با رفاه اجتماعی، اقتصادی مطلوب که این مهم از طریق ایجاد شهر نمونه گردشگری الکترونیکی محقق می شود.

  • هدف :

1. تبدیل رامسر به شهر گردشگری الکترونیکی

2. ایجاد شهری مناسب برای زندگی از نظر رفاهی

3. افزایش درآمد مردم رامسر

4. افزایش اشتغال در رامسر

5. توسعه زیر ساخت های شهر رامسر(راه-گاز-ICT-دانشگاه-هتل و...)

  • برنامه:

1-توسعه قابلیت و دسترسی سریع به مراکز اصلی مدیریت و تجارت(1. توسعه فرودگاه2. ایجاد بزرگراه3. ایجاد بندر توریستی4. ایجاد کمربندی5. قرارگرفتن در مسیر راه آهن)

2-توسعه امکانات زیر ساختی(1. تأمین و توزیع آب2. تأمین مسکن3. بهینه کردن راه های دسترسی داخل شهرستان4. تأمین برق5. تأمین گاز)

3-توسعه سیستم ارتباطات(1. توسعه پست2. توسعه تلفن شهری3. توسعه فیبر نوری داخل شهری و ارتباط با خارج4. توسعه پوشش شبکه های رادیو و تلوزیون ورادیو محلی5. توسعه امکانات دسترسی به اینترنت)

4-توسعه امکانات شهری(1. فروشگاه های مناسب2. بازار3. وسایل نقلیه4. پارک5. نمایشگاه6. پارکینگ)

5-توسعه امکانات توریستی(1. هتل2. تفریگاه3. پارک جنگلی4. تله کابین5. مهیا کردن دیدنیهای طبیعی6. موزه و آثارباستانی7. سواحل دریا8. رستوران و کافی شاپ)

6-توسعه امکانات علمی(1. دانشگاه2. مراکز تحقیقاتی و پژوهشی3. دبیرستانهای نمونه4. پروژه های فناوری)

7-توسعه امکانات همایشی(1. تجهیزات وتاسیسات فیزیکی2. خدمات تخصصی)

8-امکانات فرهنگی(1. ایجاد مراکز فرهنگی2. تاسیس فرهنگسرا3. آشنایی با فرهنگ و زبان خارجی4. سطح بالای فرهنگ5. آموزش مردم منطقه)

9- توسعه امکانات زیست محیطی(1. زیبایی شهرو منطقه2. پاکیزگی3. آرامش4. پارک جنگلی(پارک وحوش))

10-توسعه منابع انسانی و اجرایی(1. تأمین کالا و خدمات2. تأمین و ایجاد موسسات اجرایی(شرکت ها)3. تأمین نیروی انسانی ماهر4. تأمین شرایط زیستی و کاری مناسب برای جذب متخصصان ایرانی خارج از کشور و خارجی ها)

11-توسعه امکانات سیاسی امنیتی(1. نظم اجتماعی2. قانونمندی3. ثبات سیاسی4. امنیت اجتماعی)

12-توسعه امکانات تعامل بین المللی(1. شرکت ها و موسسات خارجی2. داد وستد های بین المللی)

13-توسعه امکانات اقتصادی(1. استفاده از منابع مالی دولتی ملی2. استفاده از منابع مالی دولتی استانی3. امکان جذب سرمایه از منابع بخش خصوصی - داخلی4. امکان جذب سرمایه از منابع بخش خصوصی – خارجی)

14- توسعه امکانات ادبی وهنری(1. نمایشگاه ها2. جشنواره ها3. نشریات4. کتابخانه ها5. همایش ها)

15-ظرفیت بین المللی(ایجادامکانات تعامل با خارج و جذب فعالیت های کشورهای خاورمیانه)

16-کنترل پذیری(شرایطی که امکان پیشگیری از هجوم کنترل نشده مهاجرت به منطقه را داشته باشد)

  • فعالیتهای اجرایی و پروژه ها:

فعالیت های اجرایی و پروژه های برنامه شماره1

   1. پروژه توسعه فرودگاه رامسر- مصوبه دولت (اختصاصی)

   2. احداث کمربندی داخل دریا- مصوبه دولت (اختصاصی)

   3. تکمیل کمربندی فعلی و 4 خطه شدن آن- مصوبه دولت (اختصاصی)

   4. تکمیل خط ارتباطی برون شهری مصوبه دولت (عمومی)

  • پارامترهای کلیدی شهر گردشگری الکترونیکی

این پارامترها به گونه ای با یکدیگر تعامل دارند که در صورت نبود هر یک از آنها، شهر گردشگری الکترونیکی تحقق نیافته و پایدار نخواهد ماند.

  • ساختار
  • راهبری
  • منابع
  • مدیریت
  • امنیت
  • استاندارد
  • زیر ساخت قانونی
  • زیر ساخت قضایی
  • زیر ساخت فرهنگی اجتماعی
  • زیر ساخت ارتباطی
  • زیر ساخت اطلاعاتی
  • کاربرد الکترونیکی
  • کاربرد
  • تعامل بین الملل
  • ساختار

نهادهاصلاحیت ها

شرح وظایف

فرایند

روابط تقسیم کار

نظام فنی اجرایی در تمامی بخش های دولتی و غیر دولتی

مفتی های مساجد

دیروز یکی از دوستام رو تو خیابون دیدم ، کمی حالش گرفته بود . ازش پرسیدم چی شده ؟ گفت برای درد دل به زیارت امام زاده صالح علیه السلام تجریش رفتم . دقیقا زمان اقامه اذان ظهر رسیدم اونجا. خواستم برم زیارت ، که یکی از خدام اونجا دم ورودی روضه جلوم رو گرفت و با اون پرهای رنگی که زایرین رو هدایت می کنند بهم اشاره کرد که وقت نمازه و کسی حق زیارت نداره .  ( عین مکالمه ی دو نفر رو زیر می نویسم ) :

= آقا نماز ظهر شده و جماعته ، لطفا برین نماز جماعت.

-         داداش کمی حالم گرفته اومدم زیارت و درد دل کنم و بعد نمازم رو بخونم و  برم.

= آقا نماز واجبه ، اول نماز بعد زیارت.

-         می دونم نماز واجبه ، اما وقتش از اذان ظهر تا غروبه . در ثانی نماز جماعت که واجب نیست. شاید من نخوام نماز رو پشت این آقا بخونم.

= نخیر آقا ما اجازه نداریم در روضه رو وسط نماز باز بذاریم.

دوستم گفت : همانجا از پشت در مشغول درد دل شدم، دیدم میگه آقا برو نماز. بهش گفتم مگه نمی گی نماز واجبه و مردم رو هم نمی ذاری الان برن زیارت؟ اگه اینطوره چرا خودت راهنما دستت گرفتی و اینجا ایستادی ؟ مگه نماز واجب تر نیست؟ دیدم با تردید و دو دلی بهم نیگاه می کنه و چیزی هم نتونست بگه.

 وی ادامه داد : براستی دین اسلام اینگونه است که بعضی ها می گویند ؟ چرا اسلامی که نماز خوندن رو اونقدر راحت گرفته که میگه اگه ایستاده نمی تونین بشینین و اگه نشسته نمی تونین به حالت دراز کش و اگه اون رو هم نتونستید با تکون دادن پلک هاتون ،  نمازتون رو بخونید. مگه هدف از نماز خوندن غیر از اینه که یادمون نره خدائی هست و در زمان های متفاوتی از هر شبانه روز بیادش باشیم ؟ مگه «  لا اکراه فی الدین »  تو همین اسلام نیست ؟

دیدم راست می گه . جواب قانع کننده ای هم نداشتم که بهش بدم . تازه به یاد آیه ای افتادم که می فرماد « لا تقربوالصلوه و انتم السکاری »  نزدیک نماز نشید وقتی حالت سکر دارید و آیا سکر فقط مستی پس از نوشیدن شراب است ؟ یا می شه به بی حالی که بعضی وقت ها به انسان دست می ده اطلاق کرد ؟

گاهی خودم هم به بعضی از بزرگان مساجد رسیدم که حرفائی رو می زنند که نمونش رو نمی شه در کتاب هیچ مرجعی  پیدا کنی.

آیا می شه روزی برسه متولیان مساجد و امام زاده ها احکام  خود رو جای احکام  مراجع تقلید و احکام الهی نذارن ؟

نظر شما چیه ؟

خاطرات - محل زندگی - ۲ - کار در آهنگری

از ۷ سالگی که خاطراتی در پس ذهنم باقی مونده همواره تلاش برای زندگی در دستور کار خانواده قرار داشت. البته فقط تابستون ها توی جواهرده ( ییلاق تابستانی مردم رامسر و حومه ) کار می کردیم و در سایر فصل ها تو خونه به پدرمون که کار نمد مالی ( حلاجی ) داشت کمک می کردیم . شاید در اوقات کمی از سایر فصول کارهای تجاری ما انجام می شد. هوای تمیز و منظره ی زیبا و تماشایی جواهرده برام با خاطرات بسیاری توام است که به مرور اون ها رو می نویسم.

جدای از فروش آب البالو ؛ دوغ ؛‌باقلی در اوایل کارکرد ؛ کمی که بزرگتر شدم کار در آهنگری های جواهرده آغاز فعالیت جمعی من بود. اون زمان جواهرده برق نداشت و آهنگری ها با پوست گاو وسیله های آکوردون مانندی درست می کردند که وظیفه ی دمیدن باد به کوره ی آهنگری را انجام می داد که اصطلاحا به آن « دم » می گفتند.وظیفه ی ما  « دم دم » ها ؛ دمیدن هوا به کوره توسط یک جفت « دم » تعبیه شده در پشت کوره ی آهنگری بود . هر آهنگری معمولا دو یا سه « دم دم » داشت تا پس از خستگی هر یک دیگری کار را ادامه بده و آتش همیشه شعله ور بمونه و آهن های موجود در کوره ؛ همیشه تفتیده .

چند خاطره ی بجا مونده از آن که گاهی خالی از تلخی های استثمار آهنگر ها نبود ؛ هنوز در ذهنم مونده که قابلیت تعریف دارن. این آهنگرها عموما با ساخت داس ؛ چاقو ؛ تله ی حیوانات ؛ نعل اسب ؛ میخ نعل ؛ تیز کردن چاقو ها ؛ داس ها و تعمیر اون ها رو بعهده داشتن . هنوز هم چند تائی از آهنگرها در تابستان و در جواهرده به کار آهنگری مشغولن و بدون استثنا وقتی به جواهرده بروم به اون ها سر می زنم.حرفه ای سنتی که رو به فراموشیه و شاید چند سال دیگر اثری از اون باقی نمونه.

۱ - اولین باری که سر کار گذاشتن جدی یه نفر رو دیدم تو همین آهنگری ها بود. به یکی از این « دم دم » ها گفته بودن که با چوبی بلند ؛ آبی را که برای «  آب دادن » گوشه ای بودبهم بزنه.(  آب دادن : اصطلاحی در آهنگری؛  که شاید فولاد آبدیده بتواند راهنمایی کنه شما رو ) .بنده خدا قریب نیم ساعت آب را هم می زد تا آب خسته شه . بعد متوجه شد حسابی سر کاره ولی چیزی هم نتونست بگه.

۲ - سال اول آهنگری رو با روزی ۵۰ ریال کار کردم . کار سخت و غیر قابل تصوری برای جوون های امروز.سال دوم رو روزی صد ریال ؛ سال سوم روزی دویست و سال چهارم و پنجم رو روزی چهارصد ریال در آمد داشتم.

در آمد سال سومم رو جمع کردم و حدودا ششصد تومن شده بود یه دوچرخه ی سبز ۲۶ خریدم .  در پوست خودم نمی گنجیدم و سال ها  دوچرخه سواری کردم و در آخر اون رو نهصد تومن فروختم.( به این میگن اقتصاد شکوفا  در کشور ؛ که وسیله ای مستعمل پس از چند سال رو می شه گرونتر فروخت. )

با این دوچرخه یه بار تصادف بدی کردم و قسمتی از بالای ابرویم شکافته شد که با بخیه ؛ قضیه ختم بخیر شد ولی اثرش هنوز بجا مونده.

۳ - کنار آهنگری یه رنگ رزی بود ( گازری ) که شادروان احمد گازر توی اون کار می کرد . ایشون پارچه های محلی مثل چغا ؛ قدک و چادر شب را در کوره ی رنگ دستی با رنگ های طبیعی رنگ آمیزی می کرد. « این هم سنتی بود که تقریبا از بین رفته ). ایشون پیرمرد روشن ضمیری بود که کمی لکنت زبان داشت و بسیار شوخ طبع بود .

روزی از من چیستانی پرسید و چند روزی برای جواب ؛ وقت داد. باور نمی کنید وقتی چیستان رو گفت موندم نتونستم جوابشو بدم از خجالت روزها نتونستم تو چشم احمد اده  نگاه کنم.( اده مخفف ادیجان و در گویش رامسری یعنی دائی جان ) از اونائی که می شناختم پرسیدم ؛ اونا هم نمی دونستند.

اون چیستان این بود : الف :  « اون چیه که وره دنن و تکان دن مستحبه  » و ب :« اون چیه که وره دنن واجب ؛ تکان دن مستحبه و درگاه هردن حرامه ؟ » برگردان فارسی : «  اون چیه که فروکردن وتکون دادنش مستحبه و دومی اون چیه که فروکردنش واجب ؛ تکان دادنش مستحب و بیرون آوردنش حرامه ».

البته بعدها وقتی جوابش رو گفت فهممیدم چقدر ساده بود. چند روز بعد وقتی دوباره احمد اده سووال رو تکرار کرد و من گفتم جوابش رو نمی دونم با تمانینه گفت جواب اولی انگشتر تو نمازه و دومی حال میت در قبره.

۴ - سال سوم آهنگری ؛  در مغازه ی  «کله ع لی عباس »  ( عباس پسر کربلایی علی) مشغول بودم. حاج عباس ببری تنها آهنگری بوده که علاوه بر همه ی کار های آهنگری تله های خوک و شغال رو درست می کرده البته الان دیگه پیرمرد شده و کار نمی کنه.

یه روز که مشغول درست کردن داس از آهنه شاسی ماشین بودیم ؛ تکه ای از برش تفتیده ی اون پرت شد و در آنی پشت دست چب  و به زیر زانویم اصابت کرد . چشمتان روز بد رو نبینه ؛ سوزش شدید برش و جزغاله شدن مقداری از گوشت انگشت های دست و زانو ؛ هیچگاه از یادم نمی ره.اثر این روز تاریخی هنوز باقی مونده و بهم یاد آوری میکنه که سختی ها رو فراموش نکنم.

بخشی از خاطرات آهنگری بود. نمیدونم نوشتن خاطراتم خوبه یا نه لطفا نظر بدین تا وب بهتر بشه.

خاطرات - محل زندگی - ۱ - اولین فروش مغازه

 آذر ماه سال ۶۶ پدرم ؛ شادروان حسن حلاجیان بر اثر عارضه ی قلبی در بیمارستان امام سجاد علیه السلام رامسر از دار دنیا عروج و به ابدیت پیوست « روحش شاد ».

به همین دلیل تمام همت خانواده روی این امر متمرکز شد که مغازه ای دایر کنیم تا از این طریق منبع در آمدی برای خانواده داشته باشیم. پس از تلاش فراوان و با جمع کردن همه ی موجودی خانواده ( از بستن حساب بانکی های ۵۰۰۰ ریالی که برای برنده شدن کنار گذاشته شده بود تا فروش طلا های خواهرهایم )  و گرفتن قرض از آشنایان ؛ همه و همه دست به دست هم داد تا بتونیم مغازه ای جنب چاپ هویزه ی فعلی رامسر خریداری کنیم . مقدمات راه اندازی بقالی را فراهم و بنده به عنوان فروشنده در آن مشغول شدم.

در سوز و سرمای اسفند رامسر ؛  از ابتدای صبح تا مدتی از غروب گذشته در مغازه موندم . با حساب و کتاب معطلی خودم ؛ هزینه های مصرف آب و برق و... در این روز بیاد ماندنی فقط تونستم ۳۵ ریال  (قیمت فروش آن روز یک بسته آدامس شیک ۶ تائی  ) فروش داشته باشم.

بقدری کلافه و مبهوت بودم که حد نداشت ؛ اون موقع بود که حساب کار دستم اومد که در آمد و خرج خانه چه محاسبات ریز و دقیقی می خواد.

البته پس از آن روز و روز های دیگر به لطف خدای مهربون زندگی مون آروم آروم سر و سامون گرفت و موفقیت های خوبی داشتیم.

خاطرات - دانشگاه - ۱ - ۵۰ ریال اضافی

ما توی دانشکده ی صنعت آب و برق شهید عباسپور درس خوندیم .این دانشکده نرسیده به حکیمیه و بالاتر از خاک سفید و اگر با کلاس بگم پائین تر از دانشگاه امام حسین علیه السلام واقع شده معمولا ۵ شنبه ها بچه ها برای تنوع به فلکه ی ۲ تهرانپارس یا یه کم اینورتر - اونورتر می رفتند.البته عباسپوری ها موجودات خوبی بودند و آدم های سر به هوائی نبودند منظورم رو که متوجه شدید.

 یه دفعه با سه  تا از بچه های دانشکده تصمیم گرفتیم که بریم شهر بگردیم.من شدم مدیر خرج و همه ی بچه ها دانگ سهم خودشون بهم دادند.پس از پایان شهر گردی وقتی از فلکه ی ۲ تهران پارس  به خاک سفید رسیدیم تو حساب کتاب ها ۵۰ ریال زیاد اومد.

یکی گفت بده به من ؛ یکی گفت بنداز تو صندوق صدقات ؛ یکی گفت من سهم خودم رو می خوام( ۵/۱۲ ریال ) . دیدم اینجوری نتیجه نمی ده .گفتم چیزی می خریم و با هم می خوریم.

ابتدا به یه بقالی رفتیم؛ تصور کنید ۴ جوان با لباس مرتب ؛ به ایشون گفتیم آقا ۵۰ ریالی چی داری ؟ بنده خدا مارو نیگاه کرد و گفت شوخی می کنین ؟ گفتیم نه آقا. با تردید گفت هیچی. بهش گفتیم آقا آدامس ۵۰ ریالی هم نداری ؟ با دلخوری و اخم گفت نخیر آقا . برید بیرون.

با کلی خنده و شنگولی به یه میوه فروشی رفتیم . قیمت ها رو برانداز کردیم . تنها قلم ارزون مغازه هویج بود ؛ کیلوئی ۳۵۰ ریال. به بنده خدا گفتیم که آقا ۵۰ ریال هویج بدید. نیگائی به ما ۴ نفر کرد و گفت مسخره می کنید ؟  ۵۰ ریال هویج نمی شه .گفتیم آقا با ۵۰ ریال می شه ۱۵۰ گرم هویج خرید ؛ چرا نمی شه؟ ایندفعه جدی تر به ما نیگاه کرد . بچه ها از خنده نتونسنتد اونجا بمونن .

بالاخره بنده خدا رو راضی کردم ۱۵۰ گرم هویج وزن کرد . شد ۳ تا دونه هویج . در حالی که ما چهار نفر بودیم . وقتی اوضاع رو اینجوری دید یه دونه هویج اضافه کرد و گفت برید خوش باشید.

هویج ها رو تو همون مغازه شستیم و قبل از رسیدن به دانشکده در اوج شادمانی و خنده میل نمودیم.

خا طره ی زیبائی که بعد از دیدن هر ۵۰ ریالی و یا هویج بیادش می افتم.

 

یلدای من

دوست خوبم احسان مهرابی مرا دعوت به یلدا بازی کرده و دیگران نیز به این کار ترغیب ؛                اول نمی دونستم یعنی چه؟ ولی با توضیحات مهندس متوجه شدم این بازی را عده ای از دوستان ایشان آغاز کرده اند و لازم است پنج ناگفته ی زندگی را برای دوستان بنویسیم چون طرح جالبی بود پذیرفتم .اما ناگفته های زندگی که زیبا باشند بسیارند انشالله توفیق باشد آن را در چند بخش پنج تا یی می نویسم امید وارم خوانندگان از مطلبم استفاده کنند و با نظراتشان مرا راهنمائی کنند. لازم به ذکر است که از یلدا روز ها و شبهای بسیاری گذشته است ولی یلدا بازی همچنان باقیست. 

۱ - در آغاز پاییز ۱۳۵۱ ؛ اول مهر ؛ روز بازگشایی مدارس و در ایام تولد صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در محله ی لپاسر رامسر متولد شدم . مرا مهدی نام نهادند.تا قبل از آغاز مدارس چیزی خاطرم نیست اما دو اتفاق خیلی مهم برایم پیش آمد که خواهر خوبم خدیجه خانم برایم نقل کرده است:

      - به همراه برادرم احمد آقا دچار سرخجه شدیدی شده و تا حد مرگ شدیم ما را رو به قبله و با دعا و دارو از این خطر رهانیدند.

      - مادر بزرگم شادروان سکینه درجانی برای طهارتم مرا به رودخانه ی پشت خانه امان برد ؛ ولی سرعت آب زیاد بود و از دست ایشان رها شده و آب مرا با خود برد ؛ پس از مدتی در خرابه ای گیر کرده بودم و یکی از هم محلی هایمان مرا از آب گرفته و پس از احیا مرا به بیمارستان برده و نجاتم دادند. 

  ۲ - اول دبستان سر کلاس درس خانم صفاتیان معلم خوب و بیاد ماندنی ام بهمراه دوتا از بچه محل هایم آقای عباس حلاجیان و آقای علیرضا حکمتی دزدکی ؛ بستنی خریداری شده در لحظه ی آخر قبل از زنگ مدرسه را از زیر میز آرام آرام می خوردیم.شاید ترسناک ترین خوراکی و شیرین ترین بستنی دوران عمرم بود که خوردم.

  ۳ - سال سوم دبستان خانم سمامی معلم خوب ما ؛ با آنکه شاگرد اول کلاس یودم ؛ مرا به علت ننوشتن مشق در چند روز و سواستفاده از رانت شاگرد زرنگی  به همراه ۵ نفر دیگر به دفتر فرستاد ؛ ناظم مدرسه گفت هرکه زودتر کفشش را در آورد کمتر تنبیه می شود ؛ من پس از دو تا شاگرد تنبل ها نفر سوم شدم.با چوب به سه ضربه به کف پایم زده شد.فهمیدم که اولا  آدم در تنبلی هم زرنگ باشد و باید سرعت عمل داشته باشد و ثانیا روش های ترغیبی در زودتر تنبیه شدن موثر است.

  ۴ - اواخر آذر سال ۶۰ کلاس چهارم ابتدایی بودم که برادرم شادروان حسینعلی حلاجیان دار فانی را وداع گفت. همزمانی این واقعه با امتحانات ثلث اول کمی مرا اذیت کرد اما معلم خوبم آقای سعیدی در کمک به من سنگ تمام گذاشت . خاطره ی تلخ فوت برادرم همیشه با شیرینی کمک معلم بزرگوارم همراه است و  موفقیت خود رامدیون آقای سعیدی می دانم.در این سال دوست خوبی هم از بچه هائی که از تبعات جنگ به شمال آمده بودند ؛  و همراهی همیشگی برای هم بودیم ؛ مراوده ی بسیار نزدیکی با من داشت . انشالله این دوست دوران دبستان آقای کامران سلیمانی زاده هرجا هست خدا یار و نگهدارش باشد.خاطره های شروع جنگ و زندگی و آواره شدن از دیارش برایم درسی بود که در آینده برای شناخت راه خیلی کمکم کرد. 

۵ - کلاس پنجم دبستان دو تا دوست داشتم که خیلی بر روحیه ام اثر گذاشتند:

اولی فرزند یکی از دکترهای دندانپزشک بیمارستان رامسر آقای ص ع ؛ پویان ؛ همکلاسم بود با اشاره به اینکه جزو شاگرد اول های مدرسه بودم قرار شد با پسر ایشان که او هم شاگرد زرنگ بود با هم درس بخوانیم طبیعتا باید من به منزل آنها میرفتم. من که در یک خانواده ی پر جمعیت و از نظر اقتصادی در طبقه ی متوسط بودم برایم خانه ای ویلائی با تمام امکانات موجود در آن تازگی داشت. در سر در ورودی قاب بزرگی از چهره ی معصومانه ی دوستم که با مهارت تمام روی بوم نقش بسته بود جلوه  می کرد. گوشه ی دیگر به مانند همان قاب تصویری از برادر بزرگش به چشم می خورد . وجود میکروسکوپ به عنوان وسیله ی شخصی دوستم برایم کمی غیر قابل باور می نمود. و آخرین ضربه بر ذهنم حضور خدمتکاری که هرچیز گفته و یا ناگفته را بسرعت برق انجام میداد و.....

- دومی فرزند بستنی فروش روبروی شهرداری رامسر / که فامیلی اش یادم رفت / کیوان ؛ بواسطه ی بستنی های بسیار خوشمزه اش فروش بسیار و طلبه های بسیاری داشت.جیب پر پول و ولخرجی های بی حد و حصرش هنوز از خاطرم نرفته است.

     برای من که همه ی تابستان های سال های دبستان را با راهنمائی پدر خدابیامرزم و برای آشنائی با جامعه ی بیرون و ایجاد حس استقلال اقتصادی و درک شرایط سخت پول درآوردن برای امرار معاش کارهای مختلفی ازجمله فروش آب البالو ؛ دوغ ؛ باقلا و سیب زمینی پخته و کار در آهنگری را تجربه کرده بودم دیدن تفاوت فاحش طبقاتی  خیلی سخت و تا حدی غیر قابل باور بود .

 البته قابل ذکر است آقای دکتر ؛ پدر دوستم برخی از دندان های مرا بواسطه ی این دوستی رایگان ترمیم کرد و کشید که هنوز از این جهت خود را مدیون زحمات آنان می دانم. 

   شاید بی انصافی باشد یاد شادروان خانم عذرا تقی پور ؛ معلم کلاس دوم ابتدائی و آقای پهلوان یلی معلم کلاس پنجم ابتدائی را به نیکی در این نوشتار یاد نکنم.

اگر دوستان رغبت کنند و نظر بدهند راهنمایم خواهد بود برای قسمت های بعدی یلدا بازی.

 

شهید شریعتی و شهادت

شهید دکتر علی شریعتی مطلبی پیرامون شهادت ؛ شیعه ؛ عزاداری ها و جهاد دارد که حیفم آمد دوستانی که به وبلاگم سر می زنند از آن بی بهره باشند .

یکى از مهمترین و حیات بخش ترین سرمایه هایى که در تاریخ تشیع وجود دارد، شهادت است.ما از وقتى که، به گفته جلال «سنت شهادت را فراموش کرده ایم، و به مقبره دارى شهیدان پرداخته ایم، مرگ سیاه را ناچار گردن نهاده ایم» و از هنگامى که به جاى شیعه على (ع) بودن و از هنگامى که به جاى شیعه حسین (ع) بودن و شیعه زینب (س) بودن، یعنى «پیرو شهیدان بودن»، «زنان و مردان ما» عزادار شهیدان شده اند و بس، در عزاى همیشگى مانده ایم!چه هوشیارانه دگرگون کرده اند پیام حسین (ع) را و یاران بزرگ و عزیز و جاویدش را، پیامى که خطاب به همه انسانهاست.این که حسین (ع) فریاد مى زند- پس از این که همه عزیزانش را در خون مى بیند و جز دشمن و کینه توز و غارتگر در برابرش نمى بیند- فریاد مى زند که «آیا کسى هست که مرا یارى کند و انتقام کشد؟» «هل من ناصر ینصرنى؟»

مگر نمى داند که کسى نیست که او را یارى کند و انتقام گیرد؟ این سوال، سوال از تاریخ فرداى بشرى است و این پرسش از آینده است و از همه ماست. و این سوال انتظار حسین (ع) را از عاشقانش بیان مى کند و دعوت شهادت او را به همه کسانى که براى شهیدان حرمت و عظمت قائلند اعلام مى نماید.اما این دعوت را،این انتظار یارى از او را،این پیام حسین(ع) را - که «شیعه مى خواهد» و در هر عصرى و هر نسلى، شیعه مى طلبد ما خاموش کردیم به این عنوان که به مردم گفتیم که حسین (ع) اشک مى خواهد، ضجه مى خواهد و دگر هیچ، پیام دیگرى ندارد. مرده است و عزادار مى خواهد، نه شاهد شهید حاضر در همه جا و همه وقت و «پیرو». آرى، این چنین به ما گفته اند و مى گویند!

هر انقلابى دو چهره دارد: چهره اول: خون، چهره دوم: پیام.و شهید یعنى حاضر، کسانى که مرگ سرخ را به دست خویش به عنوان نشان دادن عشق خویش به حقیقتى که دارد مى میرد و به عنوان تنها سلاح براى جهاد در راه ارزش هاى بزرگى که دارد مسخ مى شود انتخاب مى کنند، شهیدند حى و حاضر و شاهد و ناظرند، نه تنها در پیشگاه خدا که در پیشگاه خلق نیز و در هر عصرى و قرنى و هر زمان و زمینى و آنها که تن به هر ذلتى مى دهند تا زنده بمانند، مرده هاى خاموش و پلید تاریخند و ببینید که آیا کسانى که سخاوتمندانه با حسین (ع) به قتلگاه خویش آمده اند و مرگ خویش را انتخاب کرده اند، در حالى که صدها گریزگاه آبرومندانه براى ماندنشان بود و صدها توجیه شرعى و دینى براى زنده ماندنشان بود، توجیه و تاویل نکرده اند و مرده اند، اینها زنده هستند؟ آیا آنها که براى ماندنشان تن به ذلت و پستى رها کردن حسین (ع) و تحمل کردن یزید دادند؟ کدام هنوز زنده اند؟هرکس زنده بودن را فقط در یک لش متحرک نمى بیند، زنده بودن و شاهد بودن حسین (ع) با همه وجودش مى بیند، حس مى کند و مرگ کسانى را که به ذلت ها تن داده اند، تا زنده بمانند، مى بیند.آنها نشان دادند، شهید نشان مى دهد و مى آموزد و پیام مى دهد که در برابر ظلم و ستم، اى کسانى که   مى پندارید: «نتوانستن از جهاد معاف مى کند»، و اى کسانى که مى گویید: «پیروزى بر خصم هنگامى تحقق دارد که بر خصم غلبه شود»، نه! شهید انسانى است که در عصر نتوانستن و غلبه نیافتن، با مرگ خویش بر دشمن پیروز مى شود و اگر دشمنش را نمى کشد، رسوا مى کند.و شهید قلب تاریخ است، همچنان که قلب به رگهاى خشک اندام، خون، حیات و زندگى مى دهد. جامعه اى که رو به مردن مى رود، جامعه اى که فرزندانش ایمان خویش را به خویش از دست داده اند و جامعه اى که به مرگ تدریجى گرفتار است، جامعه اى که تسلیم را تمکین کرده است، جامعه اى که احساس مسوولیت را از یاد برده است و جامعه اى که اعتقاد به انسان بودن را در خود باخته است    و تاریخى که از حیات و جنبش و حرکت و زایش بازمانده است، شهید همچون قلبى، به اندام هاى خشک مرده بى رمق این جامعه، خون خویش را مى رساند و بزرگترین معجزه شهادتش این است که به یک نسل، ایمان جدید به خویشتن را مى بخشد.شهید حاضر است و همیشه جاوید.

برای شادی روح مطهرش صلواتی هدیه و برای آمرزشش فاتحه ای قرائت کنید

جرعه ای از عاشورا

نمی دانم « زیارت عاشورا » را خوانده اید یا نه ؟ چقدر در معانی آن تامل کرده اید ؟ چقدر در کش و قوس مداحی های بین زیارت گیر کرده اید ؟ و چقدر توانسته این زیارت در شما اثر گذارد و نم اشکی بر سرشکتان جاری سازد ؟

« زیارت عاشورا »  یک دنیا درس است برای آنانی که در تعلیم معانی و الفاظ گیرای آن هر از گاهی جرعه ای نیو شیده باشند. 

« زیارت عاشورا » از چندین بخش تشکیل می شود :

۱ - تبار شناسی حضرت سید الشهدا علیه السلام با ذکر صلوات بر والدین و جدش.

     در این بخش باذکر درود بر رسول خدا  ؛  حضرت علی و حضرت فاطمه علیهم السلام یاد آوری   می کند که خاندان پاکش شناخته شده و مد نظر قرار گیرد . همان کاری که سالار شهیدان در  معرکه ی کربلا برای تنبه و بیداری دشمنان خود بارها آن را بر زبان آورد.

۲ - شناساندن بزرگی مصیبت وارده بر امام حسین علیه السلام و اصحابش.

     بزرگ و سخت شمردن مصیبت وارده بر امام و یارانش بر مسلمانان ؛ بر آسمان ها و  جمیع اهالی زمین و  بزرگ بودن سوگواری امام بر همه

۳ - ابراز ارادت و دلباختگی به امام معصوم و بیان دعا با الفاظی زیبا.

    درخواست  در صلح و سازش بودن با دوستان امام و در جنگ و ستیز با دشمنانش ؛ خواست از خدایی که مقام او را گرامی و عزت بخشید همه را به برکت او  و اینکه روزی کند خونخواهی اورا در رکاب امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ؛ درخواست حفظ آبرو  در دنیا و آخرت به حرمت امام ؛ تقرب جویی به خدا  و رسول خدا و امیرالمومنین و فاطمه و حسن علیهم السلام به واسطه ی دوستی با امام حسین  ؛ درخواست از خدا برای شناخت بیشتر امام  و اولیا خدا و قرار گرفتن در جایگاهی که شایسته و مخصوص امام است ؛ درخواست پاداشی در خور و شایسته ی سوگواری مصیبت امام  ؛ روزی قرار دادن برائت از دشمنان امام در دنیا و آخرت و خونخواهی او  ؛  درخواست درود و رحمت و آمرزش ؛ قرار دادن زندگی ما چون زندگی رسول خدا  و خاندانش صلوات الله علیهم و مرگ ما مانند مرگ آنان و روزی شفاعت حسین در روز قیامت و ثبات قدم در راه آن امام و یاران راستینش  

۴ - دشمن شناسی اهل بیت پیامبر صلوات الله علیه و لعن و نفرین بر آنان.  

     ملتی که پایه گذار ظلم و ستم بر اهل بیت بودند ؛ امتی که ائمه را از مقامشان دور کردند ؛ گروهی که آنان را کشتند ؛ زمینه چینان جنگ با امام ؛  مردمی که اسب ها را زین کردند دهنه زدند و آماده ی جنگ شدند ؛   کسانی که بنیان ظلم و ستم بر او و خاندان پاکش را بنا نهادند و بیزاری جستن از آنان  ؛  آل زیادو  آل مروان ( که در روز عاشورا شادمانی کردند )  ؛ همه ی بنی امیه  ( که مبارک شمردند چنین روزی را ) ؛ ابن مرجانه ؛ عمربن سعد ؛ شمر ؛ پسر هند جگر خوار ؛  آل           ابا سفیان ؛ معاویه ؛ یزید پسر معاویه ؛ اولین ظالمی که بر پیامبر و خاندان پاکش ظلم کرد  اولی - دومی - سومی - چهارمی -  و آخرین نفری که از آن پیروی کرد ؛ گروهی که سخت جنگیدند و تمام کسانی که همراه شدند و پیمان بستند و از یکدیگر بر کشتن او پیروی کردند ؛

۵ - درود و صلوات بر سالار شهیدان و اصحابش.

     سلام بر :  ابا عبدالله حسین ؛ روح هائی که بر آستانش فرود آمدند ؛ علی ابن  حسین ؛ اولاد حسین و اصحاب حسین

۶ - حمد و سپاس الهی.

شاید مجموعه ی این الفاظ و بخش ها در کمترین دعا و زیارتی نقش بسته باشد ؛ خصوصا بخش دشمن شناسی که به لحاظ احتیاط کمتر ذکر می شود و شاید به همین منظور حکومت وهابی مسلک عربستان سخت گیری های غیر قابل باوری را برای شیعیان بوجود می آورد. 

 در تقویم روزانه چند روزی از عاشورا فاصله گرفته ایم و شاید شعار هر روز عاشوراست و همه ی مکان ها کربلا ؛ تلنگری باشد بر چند بخش مطرح شده در زیارت عاشورا ؛ اینکه تبار اهل بیت را بشناسیم ؛ ابراز ارادت و دلبستگی به آنان نماییم ؛ دشمنان آنان را شناخته و از آنان برائت جوئیم ؛ بر آنان پیوسته سلام و درود فرستیم و حمد و سپاس الهی را به خاطر بندگی ذاتش و اتصال به این ریسمان های الهی بجای آوریم.  

خدایا زندگی و مرگ ما را در راستای زندگی و مرگ پیامبر و خاندان پاکش قرار ده.   

محرم و التماس دعا

شاید  تا ۱۲ بهمن نتوانم مطلبی بنویسم و یا به دوستان سر بزنم در این ایام زیبا تقاضای دعا برای خود و خانواده ام از همه ی وبلاگ نویسان و وبلاگ خوانان دارم.

ما را در لحظات عرفانی استجابت دعای خود فراموش نکنید.

برای اینکه حق مطلب را ادا کنم برخی از عکس های مرتبط با محرم و عاشورا را برای بازدید کنندگان عزیز مرتب کرده ام.

مطلبی راجع به زیارت عاشورا به نام « جرعه ای از عاشورا » آماده کرده بودم که موفق به نوشتاری کردنش نشدم ؛ انشالله بعد از مراجعه آن را می نویسم.

   هر روز عاشوراست .....
  و غربت خیمه نشینان فراموش ناشدنی است .....
   عصر عاشورا.....
   و سلام بر ابا عبدالله....
   شام غریبان....
   به یاد دست بریده ی ابوالفضل.....

محرم ؛ ماه مبارزه با انحرافات

 

             امروز اول محرم و برای کشورهای عربی که تقویم قمری دارند ؛  آغاز سال جدید است.

در زیارت عاشورا به این جمله  می رسید که : این روز روزی است که مبارک شمردند آنرا بنی امیه ....و براستی که شیعیان حق مطلب را ادا کرده و برای سید و سالار شهیدان و بزر گداشتش سنگ تمام می گذارند.

اما چند نکته ی جالب در این مراسم ها نهفته است : امروز اول م

۱ - معمولا وقتی کسی از دنیا میرود ؛ پس از فوتش بستگان و علاقه مندان به او سیاهپوش و عزادار می شوند.اما دراین مصیبت اکثرا برعکس عمل می کنند ؛  از روزهای آغازین محرم سیاه پوشیده و انگار نعوذ بالله منتظر شهادت امام حسین علیه السلام هستند و به محض پایان شب عاشورا لباس معمولی می پوشند  و روز از نو روزی از نو. انگار نه انگار که چند شب بخاطر مظلومیت این امام بزرگوار عزاداری    و نوحه خوانی کرده اند.

۲ - اساس قیام عاشورا طبق نص صریح روایات و فرمایش پیشوای سوم شیعیان ؛ امر به معروف و   نهی از منکر است ؛ سفارش به خوبی ها و دور نگهداشتن از بدی ها . نکته ی نهفته ی این قسمت ترکیب سینه چاکان برگزاری اینگونه مراسم هاست که خیلی ها اساسا خود منکرند. اینکه خود شراب می نوشند ؛ هتک حرمت میکنند ؛ مردم آزاری و همسلیه آزاری می کنند و ...

 ۳ - آنهائی که در مساجد و تکایا دور هم جمع شده اند اساس بحثشان  در بخش های زیر است : طولانی بودن صف هیات ؛ مجهز بودن دسته جات به طبل و سنج و سیستم صوتی پیشرفته ؛ داشتن مداح خوش صدا بدون توجه به متن مداحی و حتی فقدان نگاه به اشتهار بعضی از مداحان به فساد اخلاقی ( این در شهرستان ها بیشتر است ) و در ماراتن هیات برگزاری هیاتی با نوحه های سه ضربی در هنگام عبور از کنار دسته ی عزاداری دیگر و روز عاشورا.

۴ - پس از پایان دهه نیز دعوای کاستی ها و برنامه ریزی های هیجانی برای سال آتی است که چنین و چنان کنیم.

۵ - تصاویر ساختگی از امام و یارانش مزید بر انحرافات پیشین شده است.

 ۶ - یکی دیگر از اهداف قیام سید الشهدا مبارزه با انحرافات بوجود آمده در اسلام پس از رحلت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و اله و سلم و ۶۱ سال پس از هجرت بود که امروزه انحرافات بسیاری دامنگیر اسلام و مسلمین است.

حال نظر شما چیست ؟

 آیا محرم و دهه ی بزرگداشت سالار شهیدان در همین حرف های تکراری سالیانه باید خلاصه شود ؟

آیا وقت آن نرسیده است که کمی در برنامه های محرم تجدید نظر کرده و به فرمایش شهید مطهری  زواید و انحرافات آن را باز شناسی کرده و از کلیت مراسم حذف کرد؟. 

دوست خوبم آقا داریوش در وبلاگ « فریاد رامسر » مطالب زیبائی نوشته است دوستان را به خواندن آن دعوت می کنم. ( آدرس وبلاگ لینک شده است ) .

امید وارم محرم امسال توفیق شناخت هر چه بهتر امام ؛ یاران و هدفشان را برایمان خداوند سبحان رقم زند.

پیشاپیش شهادت امام مظلومان را به همه ی عزیزان  و آزادیخواهان تسلیت می گو یم .

گرانی ؛ یک بام و چند هوا

در زمان تصدی دکتر احمدی نژاد در شهرداری تهران مجلس اصولگرا تمام همت خود را بکار گرفت تا با استفاده از صدا و سیما و مطبوعات بر این نکته پای فشارد که : اصولگرایان بر روند تثبیت قیمت کالا ها اصرار دارند وتنها گروهی هستند که مدافع مردم محروم بوده و خواهان تداوم ثابت ماندن قیمت هستند.

این ترفند و برخی از شعارهای زیبای دکتر و ارایه ی طرح رساندن پول نفت بر سر سفره های مردم  و ساده زیستی ایشان عاملی شد که ملت به مجربترین شخص سیاسی کشور ؛ نه بگویند .

هاشمی رفسنجانی با اختلاف هفت میلیون رای از احمدی نژادی که بیشترین تجربه اش دوران کوتاه استانداری اردبیل و شهرداری تهران بود ؛ عقب افتاد. و دکتر رئیس جمهورز شد.

ماجرای گرانی آغاز می شود و ابتدا وزرا به زبان سیاسی روند افزایش قیمت ها را با ادبیات زیر آغاز میکنند:

- هدفمند کردن یارانه.

- پائین بودن قیمت کالا و خدمات نسبت به منطقه و جهان ( بدون توجه به سطح در آمدها )

- واقعی کردن قیمت ها.

آرام آرام اقلام مورد نیاز مردم رشد صعودی به خود می گیرند و به بدترین وضع ممکن می رسند.

دولت مداران گرانی ها را تکذیب می کنند  وزیر مسکن درشت نمایی افزایش مسکن را شایعه ی تخریب دولت می نامد و دیگر وزرا و دولت مردان هرکس به سهم خود موضوع را تکذیب می کند.

نان گران می شود و بخشنامه ی ارسالی و تایید شده تکذیب می شود .

گوشت و مرغ  گران می شوند و رئیس جمهور گزارش نمایندگان خود از شمال و جنوب شهر به مثال می آورد که این ها شایعه است.

سکه و طلا سرسام آور گران می شود و.........

رئیس جمهور در صحن علنی مجلس از صدا و سیما و مطبوعات انتقاد کرده و عامل گرانی را اصحاب رسانه ها معرفی میکند.

روند رو به رشد قیمت ها ادامه دارد ........

رهبر انقلاب زبان به گله می گشاید و اعلام میکند گرانی ها کمر مردم را شکسته است.

سناریوی جدید آغاز می شود و با استناد به سخنرانی رهبر انقلاب منتقدین زیاد شده و هر کس از زاویه ای انتقاد می کند.

دیگر نمی شود گفت گران نشده ؛ عده ای گرانی را از مدیریت نادرست دولتمردان می دانند و عده ای افزایش نقدینگی در دست مردم را و عده ای  .....

نائب رئیس مجلس اعلام می کند که قیمت ها از کنترل خارج شده است.

وزرا پرداخت یارانه به تولید کنندگان را پیشنهاد می کنند .

اداره کل آمار بانک مرکزی شاخص افزایش قیمت کالا  و خدمات نسبت به ۱۲ ماه گذشته را ۹/۱۱ در صد اعلام     می کند و می گوید روند افزایش قیمت از ۶ ماه گذشته رو به افزایش بوده و نسبت به آمار سال گذشته در همین ماه ۹/۱۵درصد رشد داشته است.

(البته انچه که من دیده ام افزایش قیمت مسکن و تخم مرغ در تهران حداقل بیش از ۲۰۰ درصد است.)

اما آقای رئیس جمهور آخرین سخن در مورد گرانی را اینطور بیان می کند: عامل افزایش گرانی عده ای از رانت خواران هستند و این گرانی ریشه در گذشته دارد و از زمان قبل ( حتما زمان ریاست جمهوری های چهار دوره ی قبل ) به دولت جدید به ارث رسیده است.

براستی هنوز هم ما به دنبال توطئه گران هستیم؟

نظر شما چیست؟

تئوری توهم توطئه

 حوالی سال هفتاد بحثی در  رسانه های مکتوب  و دانشگاه ها شکل گرفته بود و اساس و محور بحث بخشی از صحبت های دکتر میر حسین موسوی نخست وزیر دوران دفاع مقدس در زمان ریاست جمهوری رهبر معظم انقلاب بود.

 نقل به مضمون آن بحث این بود که حکومت ها برای بقای خود نیاز به ساختن دشمنی موهومی دارند تا با استناد به  اثر غالبش یعنی وجود توطئه  ؛  فقدان دستیابی دولت ها به موفقیت توجیه شود. این تئوری یاد شده با عنوان تئوری توهم توطئه بحث روز آن زمان بود و برای خود موافق و مخالفانی نیز دست و پا کرده بود.

 در دوران اصلاحات نیز مردم دائما با این موضوع مواجه بودند که دست هایی در کار است که می خواهند دولت را ناکار آمد کنند  و  این شعار از اول تا پایان ۸ سال ریاست جمهوری دکتر سید محمد خاتمی توسط طرفداران ریاست جمهور دنبال می شد. البته با اشاره به فقدان توازن سیاسی سران سه قوه بحث ها کمی قابل هضم و مقبول بود.

اما اینک که یک سال و اندی از ریاست جمهوری دکتر محمود احمدی نژاد می گذرد ؛ با آنکه تقریبا آرایش سیاسی قوای سه گانه یکدست است ؛ هر از گاهی این ندا مجددا وارد عرصه ی رسانه ای می شود که : آقا عده ای نمی گذارند دولت کار کند.حالا این عده کیانند و چرا نمی گذارند هیچ کس نمی داند.

آیا براستی ما دچار توهم توطئه شده ایم؟

آیا براستی تئوری توهم توطئه واقعیت دارد؟

این عده از کجا پشتیبانی می شوند که در جمهوری اسلامی ایران با همدلی و هماهنگی موجود میان سه قوه ی مقننه ؛ مجریه و قضائیه موفق تر از مجموعه ی ارکان حکومت عمل می کنند ؟

نظر شما چیست؟

یاداشت های یه بنده خدای رامسری و پاسخ های بنده و حواشی آن

سلام به همه

داستان زیر واقعی است و پیرو درج نظرم در وبلاگ :« خبر رامسر» و سخنان نماینده ی رامسر آقای جعفر قلی راهب  در تاریخ ۱۷ دی درج شد. شروع موضوع با جواب به دو پیام زیر بود:

 یه بنده خدای رامسری:

آقا!
دل خوش سیری چند؟
این نماینده ...... تون که مگه جز ....هیچ ....دیگه ای بلد بکنه.
شما دیگه چرا؟
اون داره جیبای خودشو پر پول می کنه شما طرفدارش بشین!!!!!!!!!!!!۱۱
خدا رو شکر تو اون خراب شده ای که اسمش رامسره ۱۵ ساله که دیگه زندگی نمی کنم.
ولی لامصب این رگ وطن دوستی ما رو بیچاره کرده

هم ولایتی:

یکی نیست از این آقای راهب درباره عملکرد ضغیفش در مجلس بپرسه. به محض این که یک جا یه پیشرفت هم داشته باشیم (که من بعید می دانم اتفاق افتاده باشه) این آقای راهب آن را اعلام می کنه ؟ به نظرتان بهتر نیست درباره انتخاب نماینده بیشتر تامل کنیم.

نظر بنده:

سلام
یه جواب به این دوتا دوست بدم ... با اجازه ی خبرنگاران جوان.
اعلام پیشرفت توسط هر کسی باشه خوبه ... ولی بهتره که خودش هم عامل به اون باشه . در این صورت لذت خبر بیشتره.
اما نفر دوم: عزیز سفر کرده از رامسر ؛ سعی کن هیچ وقت ؛ هیچ جا و به هیچ کسی توهین نکنی .
همیشه سعی کن خود را اثبات کنی در آنصورت کسی را که تایید نمی کنی ؛ خود به خود محو خواهد د.
نمی دانم چند سال در رامسر زندگی کردی من هم مثل شما ۱۵ سال است که از رامسر دورم ولی برای توسعه ی همه جانبه ی رامسر از لحظه ی دور شدن برنامه داشته و دارم . شاید بهتر باشد برای آبادانی جایی که فکر می کنی خراب شده است برنامه ارایه کنی....
وختم کلام اینکه : با کسی و چیزی زندگی نکن که می توانی با آن زندگی کنی بلکه با کسی و چیزی زندگی کن که نتوانی بدون آن زندگی کنی.
با سپاس.

نظر خبرنگاران جوان:

با سلام به عزیزان مخاطب
اعلام نظر در باره افراد حق همه ما هست و خواهد بود اما،به نظر ما گردانندگان این سامانه،بیان منطقی در اعلام نظرات مهمتر از خود نظر است.
از همه به خاطر توجه به اخبار رامسر تشکر می کنیم.
تا بعد

جوابیه ی یه بنده خدای رامسریبه بنده (۱):

اقای حلاجیان عزیز!
مثلا شما با این کانونتون می خواین برنامه داشته باشین.
این رامسر خراب شده است و کارش با کرام الکاتبین.
این ...... راهب و اون اسفندیار که همه باباشو می شناسن کی بوده می خوان درست کنن؟
یا شما با اون کانون دوستی تون که اعضای هیات مدیره اش معلومه کی ها هستن!!!؟؟؟
به قول یه ضرب المثل گیلکی:
کرک لانه ی شال کین پس چاکردن!!!!!!!
متاسفم

هرچند که نوشته ی مذکور ارتباطی با بحثمان نداشت ولی برای روشن شدن کانون دوستی رامسر و کارکرد آن توضیحاتی دادم:

سلام بنده خدای رامسری
کانون دوستی رامسر به منظور توسعه ی همه جانبه ی شهرستان رامسر تشکیل شده است .و چون مراحل ثبت وزارت کشور را تمام نکرده هنوز هیات مدیره ندارد .
اما هیات موسس آن آقایان : مسیح جواهردهی- حجه الاسلام نیک نهاد - بوذرجمهر خلعت بری - فخرالدین نژاد موسوی - محمد قاسم حلاجیان - علیرضا ( پرویز) نعمتی- سید مهدی سید احمدی - بهرام واقفی - آرش کوشا و بنده هستم.
در کانون هیات اجرایی فعال است که بجز آقایان نیک نهاد و خلعت بری بقیه ی اعضای هیات موسس و برخی دیگر حضور دارند.
افرادغیر هیات موسس که بیشترین حضور را دارند آقایان عاطف وحیدی - هوشنگ نوروزشمسیان - سمایی - محمد طاهر معارفی -هستند.
حال نمی دانم کدام یک از نامبردگان کار خلاف واضحی کرده اند که شما مطلعید . اگر واقعا اینطور است برایم ای میل کنید ممنون می شوم .
اما در خصوص آقایا مشایی و راهب بعرضتان برسانم که کانون دوستی از بدو تاسیس ( پاییز ۸۴)تا کنون جمعا یک ساعت نشست با آقای راهب و در یک جلسه از سخنرانی اقای مشایی استفاده نموده است.

هیات موسس و اجرایی کانون برای برنامه ها و طراحی اهدافش تاکنون حتی یک دقیقه با این بزرگان نشست نداشته است.
کانون به لحاظ نداشتن دفتر از محل کار آقای کوشا برای جلسات استفاده می کند و سه شنبه ها پذیرای همه ی علاقه مندان به توسعه ی رامسر است . شما هم میتوانید حضور یافته و در بحث ها شرکت کنید .
آدرس آن : خ ولی عصر عج پایینتر از خ توانیر بالای پله هفتم پلاک ۳ سه شنبه ها ساعت ۱۸
حال اگر بازهم قانع نشدی به وبلاگ کانون دوستی یا وبلاگ خودم مراجعه کن تا بیشتر صحبت کنیم .
یک نکته را لازم می دانم به توضیحاتم اضافه کنم و آن اینکه به فرمایش مولای متقیان باید فرصت ها را غنیمت شمرد.بنده پدر آقای مشایی را نمی شناسم اما می توان از نفوذ و مرتبه ی اداری ایشان برای پیشرفت رامسر بهره جست . اگر امروز نکنیم فردا دیر است.
بنده و دوستان هیات موسس با هیچ کسی عقد اخوت نبسته اند و ملاک کارمان توسعه ی همه جانبه ی رامسر است و دست شما و همه ی «رامسر دوستان» را به گرمی می فشاریم.
منتظر حضور و نظرت در وبلاگ یا ای میلم هستم .
موفق باشید.

جوابیه ی شماره (۲) یه بنده خدای رامسری :

اقای حلاجیان
همه حرفای شما فضاییه!
فرضا درست!که چی بشه؟
اینجا نشستین می گین لنگش کن!
اگه رامسر خوبه چرا همونجا نموندین بسازینش!؟؟

اما با آنکه این جوابیه نیز ارتباطی با موضوع نداشت برایش پاسخی نوشتم:

سلام بنده خدا
کجای حرفم فضایی بود؟ و چرا فرضا حرف هایم درست ؟ به نظر شما کجای حرفم غلطه ؟
رامسر خوبه ؛ دوستش دارم ؛ اما یقینا فضای محدود رامسر گنجایش قشر عظیم دانش آموخته ی رامسری را ندارد.
مطمئن باشید اگر روزی از روزها فضای اشتغال در رامسر همه ی رامسری ها را تامین می کرد ؛ هیچ رامسری عاقلی ؛ بهشت رامسر را با دود و دم تهران و یا سایر نقاط دور افتاده ی ایران مثل کیش و بندرعباس و یا ...عوض نمی کرد.
نکته ی دیگر اینکه ما در تهران ننشسته ایم ؛ فعالیم و تمام تلاشمان را برای توسعه ی رامسر بکار می گیریم.
شما و دوستانتان را هم به مشارکت و دوری از بدبینی دعوت می کنیم.
ممنون می شوم در وب سایت خودم شفاف تر توضیح بدهی تا مزاحم دوستان خبرنگار جوان نشویم.
باسپاس.

در این میان آقای ع میر ابوطالبی هم وارد فضای بحث شد:

با سلام و عرض اخلاص به خوانندگان این سایت
من از فعالان فرهنگی رامسر هستم.
چند روزی است که با این سایت از طریق نوه ام آشنا شدم از این که براحتی دوستان افکار همدیگر را به چالش می کشند خوشحالم.
این منتهای آرزوی ما پدر ها و پدر بزرگهای رامسری بود که اینگونه رامسریها در مورد مسائل رامسر جدی بنشینند و صحبت بکنند.
اما از عزیزان می خواهم با تمام حساسیتی که دارند موارد را بدون چشم پوشی مطرح کنند اما با حفظ احترام افراد.
به هر حال آقای راهب خوب یا بد الآن نماینده شهر هستند و احترام ایشان هم واجب.
بجای توهین بیاییم به فکر انتخاب درست باشیم .
اینکه چگونه می توان برای مجلس هشتم نماینده ای دانا و توانا و دلسوز مردم را به مجلس فرستاد.
ما آرزویمان این است.توهین کردن کاری را حل نمی کند.آیا بهتر نیست بطور منطقی و حفظ احترام افراد از آنان انتقاد کنیم و آن هم با سند و مدرک.
البته درست است که آنان با رفتار بد خودشان بهمردم توهینمی کنند. اما ما نباید مثل آنان باشیم.
با تشکر از شما و خبرنگاران جوان رامسر که این موقعیت خوب را برای ما رامسریها فراهم کردند تا ما با هم حرف بزنیم.

یه بنده خدای رامسری مجددا مطلبی نوشت (۳) :

آقای حلاجیان عزیز!
شاید خود شما صداقت داشته باشی ولی مطمینم فقط وقتی بر می گردی اون خراب شده که پست بگیری و قبایی بدوزی!!!
تو شهری که جووناش همه ساقی شدن چی میخوای درست کنی؟
تو شهری که آدماش فقط بلدن پشت سر هم صفحه بذارن.
فقط کلاس الکی.!!!
حالم از این لوس بازی ها بهم می خوره!
می فهمین!
چشاتونو واکنین!
شما هم نه می تونین و نه می خواین کاری بکنین !
اینا همش دکون دستکه!
رامسر هرگز هیچی نمی شه تا تفکر مردمش فرهنگ ...... مردمش عوض نشه.
مطمینم
شما هم خودتونو خسته نکنین.انشاالله به زودی پست می گیرین.
خبراش می رسه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!۱

برای این دوست عزیز پاسخ دیگری نوشتم:

سلام به همه خصوصا بنده خدای رامسری
همه ی بندگان خدا مهمند ؛ اگر خود را مهم بدانند.
بنده در صدا و سیما و مهندس برقم ؛ اگر دوست خوبم کاری برای مهندس برق در رامسر سراغ دارد ؛ حتما برمی گردم.
بنده برای خود و رامسر با برنامه هستم ؛ برای کسب تجربه در انتخابات میان دوره ای مجلس تهران شرکت کردم ؛ و اگر توانستم کسب موافقت گروه های اجتماعی رامسر و تنکابن و یا تهران راجلب کنم حتما کاندیدای مجلس یکی از این دو حوزه در دوره ی بعدی خواهم شد. انشالله .
گرفتن پست و یا مقام اگر با نیت خیر و در جهت ارتقای توسعه ی همه جانبه ی شهرستان رامسر باشد ؛ از طرف هر کسی باشد صمیمانه بگویم ؛ خوشحال خواهم شد و همه جوره کمکش خواهم کرد. انشالله.
با سپاس.

آقای الف صفاتیان نیز در این خصوص مطلب نوشت:

سلام بر دوستان رامسری
من از ابتدا این بحث آقایان یه بنده خدای رامسری مهم و مهدی حلاجیان را دنبال کردم.
جالبه بدونید که برای اولین بار اعتیاد به یک وبلاگ خاص را تجربه کردم.برای اینکه تا پاسخ یکی از دوستان نوشته شود پیگیر بودم.
اما نظر من که یک ناظر بودم:
روزی ملانصرالدین از جایی عبور می کرد دید دو نفر با هم در حال مجادله هستند.پرسید چی شده و نفر اول حرفهای خود را زد.ملا گفت:تو راست می گی.
نفر دوم گفت چی چی رو راست می گه من ...و او هم حرفهای خودش را گفت.ملا به او هم گفت تو هم راست می گی.یک نفر دیگه که شاهد این ماجرا بود خطاب به ملا نصرالدین گفت: نمی شه که هر دو راست بگن.اگه هر دو راست می گفتن که بینشان اختلاف نمی افتاد.
ملا در جواب او گفت : تو هم راست می گی.
دوستان شما هردو راست می گین.
آقای حلاجیان آنقدر افراد آمدند و رفتارهای شبه شما را انجام داده اند و مردم را فریب داده اند که الآن این بنده خدای همشهریمان شما رال نیز جزء هماندسته قرار داده است.
اما من شما را می شناسم و به صداقتتان ایمان دارم.
چون در عمل از شما دیده ام.
برای همه رامسریها آرزوی شادکامی دارم.

یه بنده خدای رامسری مطلب دیگری نوشت(۴):

آقای مهندس حلاجیان عزیز!
من می شناسمت که مهندس برقی و اونم چه مهندس برقی!
بابا تو چرا اینقدر افتاده ای! ؟
چرا اینقدر خالصی!؟
چرا اینقدر خاکی هستی!؟
بابا!
دمت گرم! خیلی با حالی! دست ما رو هم بگیر اون بالا مالا ها بند کن. به خدا نه دستمال یزدی دم دستمونه و نه پارتی مارتی داریم.
فکر نکنی دارم چرت می گم ها ! خیلی جدی دارم حرف می زنم.
آخه برادر من!
دوست من!
اینچه حرفیه؟ دلت واسه اون خراب شده پر می کشه کاری نداره برو یه دفتر مهندسی تاسیسات بزن.
یا می رفتی برق منطقه ای استخدام می شدی که با اطلاعاتی که من دارم چندان دور از دسترس واست نبود کافی بود یه سر بزنی برق مازندران!!!
خب دیدی فقط شعار می دی.
آره عزیزم. مرگ خوبه ولی واسه همسایه!!!
نیگا کن این ............................ چه طور خلق الله رو گذاشت سر کار!!!
الرعایا علی طریق ملوکهم
اینو که دیگه قبول داری.پیامبر گفته.
مردم رامسر شایستگی شون در حد همین راهب ...(بلا نسبت .... لا اقل مفیده) و آدمایی مثه شما هاست که سر کارشون بذارن و بعد یه مدت یه چیز بد جوری عریض و طویل!!! بدن دستشون.
همین!!!!!!!!!

 جای ...... در مطالب بالا کلمات بی ادبانه ای بود حذف کردم.

در ادامه چون دیدم این بحث شخصی شده است از پاسخ دادن به آن در « خبر رامسر » خود داری کردم.

البته دل پر این عزیز رامسری از دست مسوولینی که شعار داده و عمل نکرده اند پر است و حق هم دارند . اما بنده به خود اجازه نمی دهم در سخت ترین شرایط به کسی توهین کنم. راه اثبات واقعیت و رفتن به راه درست ؛ نابود کردن دیگران به هر قیمتی نیست راهش فعالیت درست و اثبات خویش است.

هیچگاه روش های سلبی پاسخ درست نداده است تا این روش آزموده شده اینک پاسخ دهد . دوست خوبم یه بنده خدای رامسری را توصیه می کنم در همه حال احترام دیگران را حفظ کند. انتخاب یک نماینده ما حصل تفکر جمعی شهروندان است . و برای اصلاح آن لازم است برای آینده برنامه ریزی کرد؛ فرهنگ سازی کرد و عمل نمود.

انشالله آینده ا ی خوب برای رامسر رقم زنیم؛ با مشارکت ؛ همدلی و انتقاد سازنده و ارائه ی پیشنهاد های مناسب.

ساعت کار بانک ها نظرات و دغدغه ها

رئیس شورای هماهنگی بانکها گفت: دولت درحال بررسی مصوبه مجلس برای تعیین ساعت جدید کاری بانکها است.
داوود زارع اسکندری گفت: هیئت دولت مشغول بررسی مصوبه مجلس و نحوه ابلاغ آن است اما هنوز چیزی به بانکها ابلاغ نشده است.
وی درخصوص ابهامات موجود در مصوبه مجلس برای تعیین ساعت شروع بکار بانکها گفت: با توجه به مصوبه مجلس بانکها باید قبل از شروع به کار ادارات دولتی شروع به کار کنند، با توجه به این مصوبه یا باید ساعت کاری ادارات دولتی تغییر کند و یا ساعت کاری بانکها به عقب برگردد.
زارع اسکندری افزود: تصمیم گیری درخصوص اجرای هریک از راههای یاد شده (تغییر ساعت کاری ادارات یا برگشتن ساعت کاری بانکها) منوط به تصمیم نهایی دولت است.
 به احتمال زیاد تا بهمن ماه تکلیف روشن خواهد شد.
 در ارتباط با نتایج اجرای سه ماه آزمایشی تغییر ساعت کار بانکها نیز گفت: هر چند تغییر ساعت کار بانکها باعث فشار بیشتر و افزایش خستگی کارکنان آنها شد اما با توجه به نتایج مثبت دیگر و نفع جامعه به اجرا گذاشته شد.

خدا وکیلی مملکت جالبی  داریم . سه ماهه ساعت کار بانکها تغییر کرده و بعضی ها موافق و برخی مخالف بودند. موافقین که حرفی نداشتند اما مخالفین خواهان بازگشت ساعت به روال قبل بودند .

بماند که در این سه ماه هم دولت هم مجلس هم شورای نگهبان و البته همه ی ملت سرکارند که بالاخره  چی می شه ؟

مجلسی ها مصوبه ی فوریت دار نوشتند که حل  این موضوع تسریع بشه و ملت بیش از این فکرشون مشغول نشه .

حالا رئیس شورای هماهنگی بانک ها مانده که شروع کار بانک ها قبل از ساعت اداری یعنی چه ؟ احتمالا در آخر به این نتیجه می رسند با اشاره به اصرار وزیر محترم کشور به مناسب بودن ساعت کار بانک ها ؛ پس : ادارات پس از شروع به کار بانک ها کار را شروع کنند. یعنی شروع کار ادارات       ساعت ۱۰ صبح. آخی چه حالی می ده خوابیدن تا ده صبح.

نظر شما چیست؟

باز خوانی یک نامه ( نامه رهبر کبیر انقلاب اسلامی به گورباچف )

یازدهم دی ماه سال شصت و هفت وقتی که جهان دو قطبی اسیر جنگ سرد دو ابر قدرت و کشورهای کمونیستی تحت فرمان بزرگترین و پهناور ترین کشور آسیا و اروپا بودند . یک خبر عجیب دیگر بر امپراطور های رسانه ای سایه افکند. رهبر بزرگترین انقلاب مردمی و متفاوت ترین شیوه ی حکومتی در جهان  ؛ به سران کشور ضد خدای جهان ؛  نامه ای چند صفحه ای نوشته و ضمن دعوت آنان به خدا پرستی ؛ آنان را از نزدیک شدن به جهان سرمایه داری بر حذر داشت.

ایران کشوری بود که دقیقا ده سال قبل تر ؛ در سال پنجاه و هفت ؛  با رهبری داهیانه ی  حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه با همیاری و قیام همه ی مردم و گروه ها ی سیاسی و احزاب با دیدگاه های مختلف ؛  توانسته بود سلطنت بزرگترین ارتش دار منطقه را واژگون کند ؛ و تنها یک سال پس از این واقعه دانشجویان دانشگاه ها با تسخیر سفارت یکی از دو ابرقدرت قرن ابهت و هیمنه ی آن را به یکباره فرو ریختند و جمله ای تاریخی را رهبر فرزانه به زبان راندند که هنوز هم شمیم آن روح نواز است: آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند.

ده سال پس از آن واقعه با همه ی تلاشی که امریکاو اروپا  ( بلوک غرب ) و اتحاد جماهیر شوروی و همپیمانانش ( بلوک شرق ) و نتوانستند این این انقلاب مردمی را با همه ی ترفند های بکار گرفته به زانو در آورند ؛ به یکباره کاخ های سرخ کرملین با دیدن چند صفحه ای کاغذ از رهبر همان انقلاب ؛  بر خود لرزید.

پیام امام خمینی رحمهّ الله علیه  در 13دی 1367 توسط هیئت منتخب ایشان مرکب از آیت الله جوادی آملی، محمد جواد لاریجانی و خانم مرضیه حدیده چی دباغ، در مسکو به گورباچف تحویل شد.

 

شاید امروزه این امر آنقدر عادی و پیش پا افتاده در نظر آید که نیازی به بازگویی آن نباشد. اما با ذکر چند نکته  از شرایط آن زمان و بازخوانی فرازهای کوتاهی از نامه ؛  ما را با شرایط و اهمیت موضوع کمی آشنا سازد.

شرایط آن زمان :

- اتحاد جماهیر شوروی به عنوان رهبریت بلوک شرق قرص و محکم و پا برجای بود.

- کمونیسم به عنوان اید ئو لوژی بلوک شرق قدرت نمایی می کرد.

- جنگ سرد دو ابر قدرت در اوج خود بود .

- گور باچف به عنوان دبیر کل حزب کمونیست و صدر هیات رئیسه ی آن ؛ حاکم بود

- اصلاحات اولیه در دید گاه های اقتصادی حزب کمونیست آرام آرام شکل می گرفت.

- هیچ یک از سیاسیون دو ابر قدرت جرات اظهار نظر در خصوص تحولات دنیای کمونیست نداشتند.

- ایران در خستگی ناشی از انتهای جنگ و اقتصاد ضعیف  قرار داشت .

اما فراز هایی از نامه :

- جناب آقای گورباچف! صدر هیئت رئیسه اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی
با امید خوشبختی و سعادت برای شما و ملت شوروی، از آنجا که پس از روی کار آمدن شما چنین احساس می شود که جنابعالی در تحلیل حوادث سیاسی جهان، خصوصاً در رابطه با مسائل شوروی، در دور جدیدی از بازنگری و تحول و برخورد قرارگرفته اید، و جسارت و گستاخی شما در برخورد با واقعیات جهان چه بسا منشأ تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلی حاکم بر جهان گردد، لازم دیدم نکاتی را یادآور شوم. هر چند ممکن است حیطه تفکر و تصمیمات جدید شما تنها روشی برای حل معضلات حزبی و در کنار آن حل پاره ای از مشکلات مردمتان باشد، ولی به همین اندازه هم شهامت تجدیدنظر در مورد مکتبی که سالیان سال فرزندان انقلابی جهان را در حصارهای آهنین زندانی نموده بود قابل ستایش است.

-  اولین مسئله ای که مطمئناً باعث موفقیت شما خواهد شد این است که در سیاست اسلاف خود دایر بر «خدازدایی» و «دین زدایی» از جامعه، که تحقیقاً بزرگترین و بالاترین ضربه را بر پیکر مردم کشور شوروی وارد کرده است، تجدیدنظر نمایید.

-  البته ممکن است از شیوه های ناصحیح و عملکرد غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینه اقتصاد، باغ سبز دنیای غرب رخ بنماید، ولی حقیقت جای دیگری است. شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گره های کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه داری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعه خویش را دوا نکرده اید، که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند؛ چرا که امروز اگر مارکسیسم در روشهای اقتصادی و اجتماعی به بن بست رسیده است، دنیای غرب هم در همین مسائل، البته به شکل دیگر، و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است.

- جناب آقای گورباچف، باید به حقیقت رو آورد. مشکل اصلی کشور شما مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست. همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهند کشید. مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است.

- جناب آقای گورباچف، برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست؛ چرا که مکتبی است مادی، و با مادیت نمی توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت، که اساسی ترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است، به درآورد.

- رهبر چین اولین ضربه را به کمونیسم زد؛ و شما دومین و علی الظاهر آخرین ضربه را بر پیکر آن نواختید. امروز دیگر چیزی به نام کمونیسم در جهان نداریم.

-  ولی از شما جداً می خواهم که در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم، گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید. امیدوارم افتخار واقعی این مطلب را پیدا کنید که آخرین لایه های پوسیده هفتادسال کژی جهان کمونیسم را از چهره تاریخ و کشور خود بزدایید. امروز دیگر دولتهای همسو با شما که دلشان برای وطن و مردمشان می تپد هرگز حاضر نخواهند شد بیش از این منابع زیرزمینی و روزمینی کشورشان را برای اثبات موفقیت کمونیسم، که صدای شکستن استخوان هایش هم به گوش فرزندانشان رسیده است، مصرف کنند. آقای گورباچف وقتی از گلدسته های مساجد بعضی از جمهوری های شما پس از هفتاد سال بانگ «الله اکبر» و شهادت به رسالت حضرت ختمی مرتبت - صلی الله علیه و آله و سلم - به گوش رسید، تمامی طرفداران اسلام ناب محمدی (ص) را از شوق به گریه انداخت. لذا لازم دانستم این موضوع را به شما گوشزد کنم که بار دیگر به دو جهان بینی مادی والهی بیندیشید.

- از شما می خواهم درباره اسلام به صورت جدی تحقیق و تفحص کنید. و این نه به خاطر نیاز اسلام و مسلمین به شما، که به جهت ارزشهای والا و جهان شمول اسلام است که می تواند وسیله راحتی و نجات همه ملتها باشد و گره مشکلات اساسی بشریت را باز نماید. نگرش جدی به اسلام ممکن است شما را برای همیشه از مسئله افغانستان و مسائلی از این قبیل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان کشور خود دانسته و همیشه خود را در سرنوشت آنان شریک می دانیم. با آزادی نسبی مراسم مذهبی در بعضی از جمهوریهای شوروی، نشان دادید که دیگر این گونه فکر نمی کنید که مذهب مخدر جامعه است.

- راستی مذهبی که ایران را در مقابل ابرقدرتها چون کوه استوار کرده است مخدر جامعه است؟ آیا مذهبی که طالب اجرای عدالت در جهان و خواهان آزادی انسان از قیود مادی و معنوی است مخدر جامعه است؟ آری، مذهبی که وسیله شود تا سرمایه های مادی و معنوی کشورهای اسلامی و غیراسلامی، در اختیار ابرقدرتها و قدرتها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد کشد که دین از سیاست جدا است مخدر جامعه است. ولی این دیگر مذهب واقعی نیست؛ بلکه مذهبی است که مردم ما آن را «مذهب آمریکایی» می نامند.
در خاتمه صریحاً اعلام می کنم که جمهوری اسلامی ایران به عنوان بزرگترین و قدرتمندترین پایگاه جهان اسلام به راحتی می تواند خلا اعتقادی نظام شما را پر نماید.

- والسلام علی من اتبع الهدی.

گورباچف نیز هشت هفته بعد پاسخ رسمی خود را توسط «ادوارد شوارد نادزه» وزیر خارجه وقت شوروی، در تهران تسلیم حضرت  امام خمینی رضوان الله تعلی علیه  کرد.

اما آنچه مسلم بود غفلت گورباچف و همه ی سران اتحاد سوسیالیستی شوروی ؛ از  روح پیام رهبر کبیر انقلاب بود. 

- دعوت به خدا پرستی .

- پیش بینی فروپاشی کمونیسم.

- پیش بینی فرو افتادن کمونیسم به دامان زرق و برق های اقتصادی غرب.

- و در انتهای نامه درود فرستادن به کسانی که راه هدایت را پیروی کردند.

این مطلب طولانی شد ؛  از علاقه مندان عذر خواهی کرده و طلب علو درجات برای روح بلند و ملکوتی رهبر کبیر انقلاب از خداوند سبحان مسئلت دارم.

دعوت به مسابقه ی وبلاگ اخبار رامسر

اولین مسابقه

 

0برای شکوفایی رامسر چه باید کرد؟

 

 

(به بهترین پاسخها جوایز نفیس داده خواهد شد)

اولین مسابقه اینترنتی «اخبار رامسر» با همکاری و مساعدت اصناف و بازاریان رامسری.

پاسخهایتان را برایمان ارسال کنید:

ramsarnews@yahoo.com

                                                                                  0

 

از همه ی علاقه مندان به منظور شرکت در مسابقه دعوت به عمل می آید.

شاد باش عید غدیر

فردا دوشنبه ۱۸دی ۸۵ خجسته عید بزرگ غدیر است .

روزی که متمسکان به ولایت شراب ناب امامت را به جان نیوشیدند.

روزی که آغازی شد بر یک پایان ؛ آغاز دوران امامت در پایان عصر ارسال رسولان.

شاید ساده و بی پیرایه از این واقعه ی تاریخی عبور کنیم و روزی را به مانند روزهای دیگر سال سپری ؛ اما فراموش نکنیم که این روز شروع یک واقعه بود ؛ رخدادی که ۲۵ سال خانه نشینی مولای متقیان بارزترین شناسه ی آن و شکستن پهلوی دردانه ی پیامبر تلخ ترین پیامد آن شد.

هرچند تلخ کردن ذائقه در این روز فرخنده مناسبت ندارد ؛ نمی توان از کنار ان به سادگی گذشت.

بگذاریم و بگذریم ......

این روز و همه ی روز های خوب خدا را به همه ی عزیزان شادباش می گویم.

پیشنهاد به رامسری ها

سلام رامسری
 فکری به ذهنم رسید وآن اینکه بچه های  رامسری هم  باهم یک وب نوشت مشترک داشته باشند.
بدینصورت که یک وب با نام توافقی تشکیل وهمه ی اعضای آن در مورد یک موضوع بخصوص در هر مقطع زمانی مطالبی با دید گاه خود ودر موضوع توافق شده بنگارند. این اعضا پسورد وب را داشته و با هماهنگی مطالبی بنویسند.
اگر با کلیت موضوع موافقی اعلام کن و به دیگر رامسری ها  وبلاگ نویس و وبلاگ خوان اطلاع بده.
منتظر جواب مثبتت هستم.
انشالله هم اندیشی بزرگ وبلاگ نویسان رامسر شکل عملی پذیرد.

باسپاس

یک پیشنهاد به فارغ التحصیلان دانشگاه شهید عباسپور

سلام عباسپوری
غروب امروز فکری به ذهنم رسید وآن اینکه بچه های دانشگاه عباسپور باهم یک وب نوشت مشترک داشته باشند.
بدینصورت که یک وب با نام توافقی تشکیل وهمه ی اعضای آن در مورد یک موضوع بخصوص در هر مقطع زمانی مطالبی با دید گاه خود ودر موضوع توافق شده بنگارند. این اعضا پسورد وب را داشته و با هماهنگی مطالبی بنویسند.
اگر با کلیت موضوع موافقی اعلام کن و به دیگر عباسپوری های وبلاگ نویس و وبلاگ خوان اطلاع بده.
منتظر جواب مثبتت هستم.
انشالله هم اندیشی بزرگ وبلاگ نویسان عباسپور شکل عملی پذیرد.

باسپاس

سلامی دوباره

سلام


به شکرانه ی ایزد منان در انتخابات ۲۴ آذر ۸۵ برای نامزدی در نمایندگی میان دوره ای مجلس شورای اسلامی  ۸۲۷۲ رای مردم به بنده داده اند و نفر ۴۵ از ۹۵ کاندیدای تهران شده ام.در زمان انتخابات عده ای کمک مالی کردند ؛ جمعی از وقت و انرژی خود مایه گذاشتند ؛ برخی دیگران را تشویق به حضور در انتخابات و رای به بنده تلاش کردند ؛  وعده ای نیز فقط به خاطر رای به بنده  پای صندوق های رای رفتند.
از همه ی کسانی که  کمکم کردند رای دادند و دیگران را تشویق به رای دادن کردند ودلشان می خواست به بنده رای دهند و به هر دلیلی نتوانستند  پای صندوق های رای تهران حضور یابندصمیمانه سپاسگزارم.

تلاشم در مدت اندکی که از تصمیمم برای حضور در عرصه ی سیاسی می گذشت برایم ثابت کرد که با توکل به خدا ؛ تلاش سخت کوشانه و همت و همکاری جانانه ی برخی از دوستان ؛ راه دشوار جلب نظر و آرای شهروندان کار سخت و دشواری نیست.

البته نباید فراموش کرد که گفتار عاقلانه و رفتار صادقانه نیز بی تاثیر نبود. 

در این لحظه و در همه ی لحظات خدا را سپاسگزارم و دور از انصاف است که از زحمات ویژه ی عزیزان نامبرده ی زیر تشکر نکنم:

 آقایان و خانم ها: 

ربابه حلاجیان ( همسر مهربانم ) ؛ مجتبی حلا جیان ؛ محمد حلاجیان ؛ رقیه حلاجیان ؛ مسیح جواهردهی ؛ بهمن برزگر ؛ قاسم مهاجر ؛ حسن جعفری ؛ ناصر عبدی آذر و همه ی اعضای ستاد دوستان و بستگانش؛ محمد علی جهانبخش ؛ سعید فیلی ؛ محسن سپهری و دوست خوبش آقا مهدی و پدرش؛ ........ و همه ی عزیزان دیگری که تلاش کردند ونامشان در اینجا ثبت نشد . 

دوستان از همه ی شما متشکرم.

 

مطالب قید شده در وبلاگ انتخاباتی را در ای صفحه ارائه می کنم.

شعار بنده در انتخابات :

گفتار عاقلانه

 رفتار صادقانه

 

چرا وب سایت و چرا تا آذر

تا آذر  زمانی است که مرحله ی دیگری از مراحل انقلاب طی می شود.

در آذر ۳ انتخاب مهم در کشور برگزار می شود :

 -  انتخابات میان دوره ای در ۳ شهر تهران ؛ اهواز و بم.

 - انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا.

 - انتخابات خبرگان رهبری.

از این رو نام وب سایت را تا آذر نامیدم.

وحال چرا وب سایت؟

من نیز مانند ۱۹۶ نفر دیگری که درتهران  برای نمایندگی میان دوره ای مجلس ثبت نام کرده ام . اما چون  با سیاست مداران ؛ احزاب و گروه های سیاسی ارتباط ندارم  طبیعتا جایگاه رسانه ای برای تبلیغ ندارم .

بدین لحاظ وب سایت را راهی برای معرفی خود به دیگران دیده ام و انتظار دارم بینندگان این وب سایت مرا و وب سایت مرا به دیگران

معرفی نمایید.البته و صد البته منتظر نظرات دیدگاه ها و انتقادات شما هستم .

دست یاری بسوی همه ی وبلاگ نویسان برای معرفی خود دراز می کنم واز خدای مهربان نیز طلب موفقیت وعاقبت به خیری دارم.

در این وب سایت از این پس منتظر دیدگاه های من باشید.

 

ماهواره بودن یا نبودن

بحث ماهواره و استفاده از آن بحثی است که هراز چندگاهی خانواده های ایرانی با آن مواجه می شوند و استرس های مرتبط با آن دامنگیر عده ی کثیری می شود .

عده ای از ترس جمع آوری آن و عده ای دیگر از شور و شوق جمع آوری آن.

بدین لحاظ یکی از بحث های متداول در مجلس بحث ممنوعیت و یا مجاز بودن

 ماهواره است.اینکه چه می شود که در مقطعی نگهداری از ماهواره بلااشکال و در مقطعی ممنوع ؛ تا امروز بنده چیزی از آن دستگیرم نشده است. آیاهدف از جمع آوری مبارزه با فساد ناشی از نگهداری ماهواره است و یا ورود سری جدید از رسیور؛ دیش و یا ال ان بی ؛ این را هم نمی دانم .مبحث من اهداف دیگری را دنبال می کند:

- تا آنجا که مطلع هستم و همه می بینند نصب دیش های ماهواره بر روی

پنجره های مجتمع های بزرگ از نظر معماری  یکی  از زشت ترین منظره هاست.

مشکل دیگر در آپارتمان های کوچک تر است که شما بطور متوسط برای هر واحد حداقل دو  دیش در پشت بام ها می بینید و از آن بدتر منظره هوایی شهر تهران است .

درارتفاعات و از هواپیما شما دریایی از دیش ها را می بینید که چون قارچ در پشت بام  ها روییده اند.

- اما کسی که ماهواره دارد بطور طبیعی این مراحل را طی میکند:

      - در روزهای ابتدایی بطور دایم کانال های ماهواره را به قصد یافتن کانال و

شبکه مناسب زیر و رو میکند و البته برنامه ای را هم بطور کامل نمی بیند.

   - پس از مدتی شبکه های غیر اخلاقی توجه اش را جلب می کند.

    - و سرانجام دنبال شبکه ای می گردد که فیلم مناسب سلیقه و یا موسیقی وترانه مورد علاقه اش را در آن ببیند. 

اما راه حل بنده:

برای مبارزه با استفاده از ماهواره عمده ترین مطلب پیدایی علت استفاده است که در بالا شرح داده شد.

همانطور که همه می دانند اگر جمع آوری ماهواره موفقیتی هم داشته باشد ؛وقتی است.چراکه پیشتر ازاین نتایج مبارزه با ویدیو را به خاطر داریم. روزی داشتن ویدیو جرم محسوب می شد ولی امروزه در منازل افراد متدین یکی از دستگاه های مورد استفاده و لازم به شمار می آید. گسترش شبکه های توزیع  فیلم های مجاز ویدیویی راه حل استفاده از ویدیو شد واینک مناسب ترین راه حل :

۱ - برای حذف مناظر زشت از پشت بام وپنجره های ساختمان ها ؛ اجبار کردن

 نظام مهندسی ساختمان به تعبیه ی سیستم آنتن مرکزی در منا زل و تاکید بر اجرای آن .

۲ -  تقویت سازمان صدا وسیا وایجاد شبکه های مستقل پخش فیلم های سینمایی مناسب وشبکه های پخش موسیقی مناسب  در کلیه ی ساعات شبانه روز است.

براستی در صورتی که همه ی نیازهای سمعی وبصری مخاطبان اگر از رسانه ملی تامین شود کسی دنبال ماهواره خواهد رفت ؟

 و آیا با ایجاد سیستم آنتن مرکزی و استفاده درست از گیرنده های  ماهوارهای چهره ی  شهر را زیباتر نخواهد کرد .؟

 البته دراین مورد بخصوص صرفه اقتصادی نیز نهفته است وهر ساختمان بجای استفاده از چندین دیش وال ان بی از ۳ عدد آن بهره میگیرد واز خروج ارز بی شمار جلوگیری می شود. 

 

گردشگری صنعت یا سنت

     برکسی پوشیده نیست که گردش گری درجهان تبدیل به صنعتی در آمد زا شده است.        

     چه بسیار کشورهایی که با توجه ویژه به گردش گری و گردش گر پذیری رتبه اول درآمد اقتصادی  کشورشان همین صنعت شده است و شاید درآمد کسب شده ی آنها از همین صنعتی که درایران به چشم نمی آید از درآمد فروش نفت ما بیشتر  است.

    البته ذکر این نکته لازم است که برخی از منابع درآمد این کشورها ازنظر آموزه های دینی وحتی ملی ما بشدت رد شده وابدا مورد تایید افکار عمومی ما نیز نخواهد بود.

    آن چیزی که می خواهم به آن اشاره کنم توجه ویژه به منابع درآمد صنعت گردش گری است که با فرهنگ ایرانی و اسلامی ما سازگاری دارد. بدیهی است که این منابع بدون در نظر گرفتن سکس و مشروبات الکلی است .

    ایران با تمدن درخشان چند هزار ساله پراست از مکان هایی که در هردوره از سده های این

هزاره ؛ با معماری بی نظیر بنا ها و شهر سازی های مدرن آن روزها ؛ در جای جای سرزمین پهناور ودوست داشتنی گسترده است. 

     بناهای تاریخی ؛ گرش گری  و  مذهبی استان های کرمانشاه ؛ اصفهان ؛ همدان ؛ بوشهر ؛

فارس ؛  مازندران ؛ خراسان  ؛ ایلام  و همه ی استان های کشور هرکدام سرشار از نقاط دیدنی وزیبایی هستند که نظیر آنها در جهان یافت نمی شود .

     سخن را کوتاه کنم چرا که همه ی ایرانیان از ذخایر بی نظیر گردش گری کشور آگاه و مطلعند.

تا امروز ما در سیستم گردش پذیری از سنت استفاده برده ایم : عدم توجه به توسعه ی هتل ها ؛ عدم توجه به بسط وتوسعه فرهنگ گردش پذیری در میان جامعه ؛ عدم معرفی مکان های گردش پذیر به جامعه و جهان ؛ عدم استفاده از ابزارهای مدرن امروزی برای جذب گردش گران ؛ عدم القای بالا بودن ضریب امنیت گردش گران ؛ فاصله گرفتن از ارزش های دینی وملی و زیر پا گذاشتن فرهنگ

مهماندوستی و خیلی از مسایل ریز و درشت دیگر که در امر گردشگری و گردش گر پذیری تاثیر

گذارند باید مد نظر قرارگیرند.    امروز روش های سنتی جواب نمی دهد.     راه برون رفت از فقدان سود آوری توریسم ؛ گذر از رویه های سنتی وپا گذاشتن در سیستم های صنعتی است واین مهم باید در ارکان قانون گذاری کشور پایه ریزی شود.تصویب قوانین تشویق سرمایه گذاری ؛ تصویب قوانین حمایت همه جانبه ی از گردش گران  و الزام قوای مجریه وقضاییه به اجرا ورعایت قانون باتصویب قانون از شیوه های اولیه ی جذب گردش گر است .

    در ادامه ؛  فرهنگ سازی وترغیب رسانه های نوشتاری ؛ گفتاری و دیداری اثرات سازنده بعدی را  به دنبال خواهد داشت. 

سرمایه و سرمایه دار

سرمایه داری خوب است یا مذموم و یا اساسا سرمایه  خیر آفرین است ویا مسبب توجه انسان به شر؟

شاید این سوال همیشگی و اساسی جلوی چشم شما پدیدار شده باشد ؛ علم بهتر است و یا ثروت.

جدای از اینکه این دو مبحث ارتباط خاصی با هم ندارند ؛ بحث خود را دنبال می کنم .

    در جامعه ی دینی دو مبحث برای یک  موضوع در نظر گرفته می شود اینکه بطور کلی پول ؛ ثروت ؛ تکنولوژی ؛  همه ی وسایل رفاهی  و هر آنچه که انسان را به دنیا مشغول می دارد اساسا مذموم و مطرود است وانسان مومن باید از آن دوری گزیند تا بسان مثال دنیا مزرعه ی آخرت است برای جهان پس از مرگ توشه برچیند و نظر دوم بر خلاف نظریه ی اول اعتقاد دارد که مومن باید از همه ی مواهب دنیایی بهره مند شود ؛ دیگران رابهره مند سازد و برای آخرت خود ذخیره مهیا کند.

 البته در استفاده از مواهب دنیایی به علت اینکه در زندگی روز مره با آن بیشتر درگیر هستیم تضاد خاصی پیش نمی آید ؛ اما در مورد ثروت ؛ سرمایه و پول موضوع طور دیگری مورد بحث قرار می گیرد. 

   از نظر برخی ؛  سرمایه داری یعنی زالو صفتی وسرمایه دار کسی است که از به شیشه کردن خون مردم به مقام و مکنتی دست یافته ؛ پس مرگ بر سرمایه دار . هرچند دیدگاه یاد شده در اکثر تئو ری های کمونیست ماب ریشه دارد ؛ اما در شاکله ی فکری بعضی از مذهبیون نیز  نقش بسته است.

    از همه ی مطالب فوق به سرعت گذر کرده ونظر خود را اعلام می کنم:

سرمایه دار دشمن خدا نیست. سرمایه موهبتی الهی است که در دست اشخاصی به ودیعه گذارده می شود و سرمایه دارموظف است در راه تعالی خود ودیگران اقدام نماید ودیگران نیز در این هدف بزرگ کمک کار اوباشند..

هدف گذاری بر روی سرمایه و سرمایه دار باید مبتنی بر اصل تبدیل سرمایه دار به سرمایه گذارباشد .

سخنرانی هایی که به جز فراری دادن سرمایه کار دیگری از آن برنمی آید ودرواقع گفتاری که از روی عقل وتدبیر نیست در کشور فراوان است آنچه که مهم است نهادینه کردن روند سرمایه گذاری وتشویق صاحبان ثروت و سرمایه به ایجاد شغل های مولد است چرا که از این راه است که علاوه بر گسترش فرهنگ کا ر ، کارآفرینی نیز رواج می یابد و صد البته کارآفرینی به معنی کاهش فقر وفساد خواهدبود.

مخلص کلام این که برنامه های اقتصادی باید مبتنی بر تشویق سرمایه دار به سرمایه گذاری باشد.  

مدیریت شادی

مدیریت شادی یعنی چه

انچه که امروزه جامعه و خصوصا قشر جوان ان از ان رنج می برند فقدان محملی برای شاد بودن است . مگر نه این است که معصومین علیهم السلام فرموده اند مومنان واقعی کسانی هستند که که در شادی ما شاد و در اندوه ما غمگین هستند.

چه شده است  در جامعه ی اسلامی ما که مدعی ارمانشهر اسلامی و یا همان ام القرای کشورهای اسلامی  است ما برنامه ای شاد و یا برنامه ای برای شاد کردن نداریم.

در شب میلاد امام زمان که خداوند در ظهورش تعجیل نماید مهمترین برنامه ی ما پخش دعای کمیل و ریختن اشک شده است صحبتم به این معنی نیست که با اشک و یا خدای ناخواسته با دعا مخالفم نه بلکه اساس بحثم بر این استوار است که ما برنامه ای برای روزهای شاد مذهبی و ملی تدارک ندیده ایم.

فرض کنید امروز اخرین چهارشنبه سال است  و روز چهارشنبه سوری .

برنامه دولت برای این روز حساس چیست

اگر به چند سال قبل برگردیم می بینیم که عده ای با لباس نظامی همه ی هم و غم خود را برای جلوگیری از اغتشاش روز چهار شنبه سوری منسجم کرده اند.

اما در سال های اخیر وضع بهتر شده است و باتوزیع وسایل انفجاری مجاز این روز با احساس ترس ونگرانی از به وجود امدن اتفاقات انفجاری ناجور تو ام شده است.

اما ایا براستی نمی توان برنامه ای زیبا و شاد با لحاظ کردن کلیه ی احتمالات امنیتی و شرعی ایجاد نمود.

انچه که مسلم است تا زمانی که ما با اصل بازدارندگی در صدد کنترل اوضاع باشیم وضع ما بهتر از این نمی شود.

وانوقت است که چون ما برنامه ای برای شادی و شاد کردن نداریم جوانان ما روشهای زیر را برای گذران وقت و انرژی خود سپری می کنند.

 - رفتن به پارتی های مستهجن

 - غلتیدن در دام اعتیاد.

 - توقف بر سر چها راه ها و معابر پر رفت و امد و ایجاد مزاحمت برای نوامیس .

 - و در خوش بینانه ترین حالت گوشه گیری و انزوا از ترس نیفتادن در موارد یاد شده.

 - و البته اتفاقات خوب بد و یا زشت دیگر.

نگاه و افق دید م بر این باور است که با تهیه و ترویج برنامه های شاد و متنوع شور و احساس بالندگی در همه ی قشرهای جامعه بوجود خواهد امد و در عوض هزینه های سنگین بازدارندگی می توان با هزینه ای کمتر جامعه ای سالم و سرزنده داشت.

  •  
  •   دین گریز و یا دیندار گریز

دین گریز یا دیندار گریز؟

 

    شاید این مطلب را از خیلی ها شنیده باشید: عده ای اصرار دارند که بگویند 

 

مردم و خصوصا جوانان ایران دین گریز شده اند.شما چقدر با این مطلب موافقید؟

 

اینکه تهاجم فرهنگی دامنه دار دشمنان این مرز و بوم که در اصطلاح عام غربی ها نامیده می شوند تاثیرات انکار ناپذیری را به جامعه ی دینی ما وارد کرده است توسط هیچ کس نمی تواند انکار شود.

 

اما آیا همه ی مشکل به اصطلاح دین گریزی مردم و خصوصا جوانان فقط همین یک نکته است ؟

 

     بنده که از ابتدای انقلاب و از هفت سالگی در مسیر انقلاب واقع شده ام ودر حد وسعت درک قضایا از مراحل گذار انقلاب ، جنگ ، سازندگی ، اصلاحات ، واینک دوران عدالت گستری  را سپری کرده ام ودر همه ی مراحل فوق در بتن جامعه بوده ام بعید می دانم که تنها گزینه دین گریزی تهاجم همه جانبه فرهنگی غرب باشد.

   

    در دوران انقلاب همه هرچه داشتند در طبق اخلاص گذاشتند و حتی غیر متدینین هم برای پیروزی انقلاب تلاش کردند.

   

  در دوران جنگ همه ی دلسوختگان انقلاب همه ی هستی ونیستی خود را برای دفاع از کیان انقلاب وکشور به کار گرفتند و البته عده ای ازوطن پرستان نیزبرای حفاظت از کیان مملکت اقدام کردند و البته عده ای دیگر نیز از آشفته بازار جنگ بهره ها گرفتند و عده ای نیز با ظاهر اسلامی و مردم فریب راه نفوذ خود به قدرت وسرمایه دار شدن خود را هموار می کردند.

    

دوران سازندگی دوران دیگری بود زحمات طاقت فرسای مسوولین در اوج بی پولی کشور وقیمت ارزان نفت فراموش شدنی نیست در این دوران پایه گذاری روند کشور به سوی یک کشور کاملا صنعتی شتاب جدی گرفت والبته دراین دوران نیز عده ای سود جو با استفاده از رانت های اقتصادی وبه بهانه خصوصی سازی کارخانه های بزرگ را تا مرز ورشکستگی رسانده

 

و با ثمن بخس آن را خریده ودر تملک خود در آوردند ودر این میان ازاحساسات مذهبی مردم نیز بهره ها بردند والبته عدهای نیز پس از فراغت از جنگ تازه به جایی رسیدند که ای داد ما تلاش کردیم و دیگران خوردند وبرای آنکه از غافله سرمایه داری عقب نمانند گوی سبقت را از زالو صفتان نیز ربودند.

   

 اصلاحات ودوران آن نیز به کام عده ای دیگر بود هرچند تلاش بی پایان برای حفظ وگسترش آزادی های سیاسی واجتماعی ستودنی است. وشاید نظیر این گونه آزادی های اجتماعی در آینده نیز اتفاق نیفتد.

 

  در دوران اصلاحات جاه طلبی های وصف ناشدنی عدهای و تلاش برای رسیدن به ره صد ساله چنان قوتی گرفت که همه حتی خود اصلاح طلبان از آن شاکی شدند والبته دراین برهه نیز استفاده از ابزار دین برای توجیه درستی ونادرستی روند اصلاحات توسط عده ای ضربه ی دیگری رابر جامعه ی دینی وارد کرد.

 

 واینک دولتی در مصدر امور است که شاید قضاوت درمورد آن زود باشد . این دولت با شعار اسلام راستین وگسترش عدالت علوی به میدان آمده است  ولی شواهد نشان می دهد که از پول نفت بر سر سفره های مردم خبری نیست

 

 و مفسدان اقتصادی تهدید به معرفی می شوند آیا به نظر شما کسی که مفسد است وفسادش بر راوی ثابت شده است جای درنگ برای معرفی دارد ویا سریعا به مجازات برسد؟

 

بنده در دوران تحصیل و کار و ارتباطات کاری  بسیار از متدین نماهایی دیده ام که وقتی نام مبارک امام حسین( که درود خدا بر اوباد ) را می شنیدند اشک ها بر گونه هایشان جاری می شد و نماز اول وقت را در هیچ لحظه ای از دست نمی دادند .....اما در تعاملات اقتصادی اداری و غیر اداری بجز منفعت طلبی هیچ نمی دیدند .

 

بروز اشکال در کاغذ سفید را اشکال شرعی می دانستند اما خروارخروار از بیت المال در گروشان بود وعلاوه بر راننده با ماشین اداری و ماشین شخصی از چند ماشین اداری دیگر در پارکینگ برای نشان دادن اهمیت مدیرت خود بهره میگرفتند.

 

وعده ای دیگر نیز وسایل نقلیه ی اداری را در اختیار فرزندان خود قرار می دادند.و...

 

ازاین دست اتفاقات بسیار است کافی است به تصویب و یا اجرای قوانینی که میتوان با وثیقه وپول مجازات رابه تعویق انداخت و یا خرید بیاندازید.

 

 اشتباه نشود هدف من مچ گیری نیست وبهتر آن است که مراجع ذیربط کار خود را درست دنبال کنند.

 

اساس بحث من اینست که تا زمانی که دینداران ما از ابزار دین  برای بهره - وری شخصی استفاده می کنند و هیچ مرجعی نیست که حق او را در کف دستش بگذارد طبیعی است که جوانان ما از دورویی ونفاق اینگونه افراد به تنگ آیند

 

 وراه دیگر پیش گیرند . جوانان ومردم دین گریز نیستند این موضوع را در ایام سوگواری سالار شهیدان و شب های قدر به وضوح می توان دید . مردم ما دیندارند وبه اهل بیت عصمت وطهارت علاقه ی قلبی دارند والبته ازمتظاهرین دیندار گریزانند.

 

فرار و قرار مغزها

 

شاید فرار مغزها را بسیار شنیده اید. صرف نظر از اصل فرار مغزها اصول کلی پرورش تا رشد مغزها را مورد بررسی اجمالی قرار می دهم.

هرساله ما نیز به تقلید از کشورهای متمدن در مقاطع مختلف تحصیلی آزمون هایی را برای سنجش استعداد های برتر برگزار می کنیم.در شهرهای بزرگ که دارای امکانات مناسب تری است / بدون زیر سوال بردن عدالت اجتماعی / معمولا پس از این آزمون هانسبت به جذب استعدادهای برتر اقدام وبا ادامه سیر برگزاری آزمون های متفاوت راه متمایز کردن افراد برگزیده مشخص تر می شود والبته امکانات بیشتری نیز پس از هر مرحله از این روند رشد در اختیار دانش آموزان برتر قرار می گیرد.

در اینکه ما راه رشد استعداد های برتر را باید هموار کنیم تردیدی نیست.اما این اقدام به چه قیمتی صورت میگیرد؟.

- آموزش و پرورش نظام اسلامی با در اختیار گذاشتن امکانات ویژه برای عده ای خاص آن ها را از اوان کودکی تافته ای جدا بافته می کند.                                                                                 - این استعدادها با روش هدفمند به بهترین شیوه آموزش داده می شوند.                                           - پس از پایان تحصیلات باآنکه از امکانات بهتر و درشرایط مناسب تر به تحصیل پرداخته اند از دولت به خاطر عدم ارایه ی امکانات مناسب گله مندند./ طلب کاری مضاعف /.

-                                                         - عده ای نیز درآزمون های شهر استان وکشور برتر شناخته شده ودرآزمون المپیک شرکت می کنند.ودرآنجاست که با پیشنهادات اغوا کننده ی دول استعماری مواجه وبه راحتی به دامان آنها می روند .

-                                                         با یک حساب سرانگشتی متوجه این امر خواهید شد که کشورهای بزرگ واستعماری بدون صرف ریال و یا دلاری هزینه وبا بهترین شیوه برترین استعدادهای کشورهای مختلف را به سوی خود جلب می کنند. یادم آمد یکی از افراد سرشناس نظام پناهنده شدن استعداد های درخشان را به عنوان صادرات غیر نفتی نام برده است . البته مضحک تر از این مطلب را از کسی نشنیدم.

-                                                         راه حل چیست؟

-                                                         سه راه پیش رو داریم:

-                                                          -  کل صورت مسئله را پاک کرده وقید پرورش استعداد های درخشان را خط بطلان بکشیم./ که این روش دور از عقل است. /

-                                                         - راه پرورش استعداد های درخشان را ادامه بدهیم وآن را در پایان تحصیلات دبیرستان و یا دانشگاه متوقف نکنیم بلکه در ادامه  آنقدر امکانات در اختیار این استعداد ها قرار دهیم که حتی فکر پناهنده شدن به کشور های دیگر در سرشان خطور نکند.

-                                                         - والبته بهترین شیوه آنست که فرصت های برابردراختیار همه قرار گیردودرآنصورت همه ی استعداد ها درخشان خواهند بود.

-                                                         به نظر بنده تقویت دو روش اخیر راه برون رفت از مشکل فرار مغزهاست ودر آنصورت است که ما به جای فرار مغزها قرار مغزها را در کشور شاهد خواهیم بود

 

 

 

 

سلام به همه ی روزهای خدا

امروز یک روز بعد ازشهادت حضرت علی علیه السلام است. شاید حضرتش را به صفات بی شمار

بشناسند اما بارزترین صفتی که همه را به تحسین واداشته وهیچ کس به راحتی نمی تواند از آن

بگذردعدالت است.

   چرا عدالت حکومت امام آن قدر پررنگ است که جلب توجه می کند؟

   شاید ظلم بی حساب زور مداران درهمه ی اعصار وشاید استضعاف بی حد عده ی کثیری؟

   وشاید بپرسید که ظلم واستضعاف را برای چه ازهم جداکرده ام؟

   بسیاری از ظلم ها به ظلم پذیران برمی گردد وبسیاری ازمورد ظلم واقع شدگان خواسته ویا

ناخواسته خود مسبب ظالم پروری هستند.

    بیایید بیاندیشیم وچاره جویی کنیم تا ظلم وظالمی نباشد . اشتباه نشود ظلم وظالمی فقط به

روابط دولت وملت بر نمی گردد . بلکه در ارتباط با زندگی زناشویی ؛ روابط اجتماعی ؛ وهر لحظه از

عمر در گذر را شامل میشود.ظلم به نفس ؛ ظلم به برادر ویا خواهر؛ ظلم به مادر وپدر :ظلم به

همنوع وهمینطور ظلم پذیری هریک از موارد یاد شده.

درانتها شهادت این مرد بزرگ تاریخ بشریت رابه همه ی انسان های با شرف تسلیت می گویم.

                                             حق یارتان. 

 

 

سلام به همه ی دوستان

امروز در یکی از روزهای خوب خدا ؛ در ماه مبارک رمضان وبلاگ شخصی خودم را ثبت کردم .

انشاالله توفیق باشد برای نوشتن مطالب خوب.