ساحل دریا

ساحل دریا

دیگر لازم نیست به ساحل دریا بروید؛ ما ساحل دریا رابه خانه هایتان می آوریم.
ساحل دریا

ساحل دریا

دیگر لازم نیست به ساحل دریا بروید؛ ما ساحل دریا رابه خانه هایتان می آوریم.

تقویم و تاریخ

با نگاهی به تقویم رویدادهایی را می بینیم که تاریخ مملکت را تشکیل می دهند. این رویدادها معمولا با اشاره به  وابستگی هایشان به قدرت بررسی می شوند.

به معنای دیگر بعضی از وقایع در تضاد با حکومت مستقر هستند و عمدتا خواسته یا ناخواسته به ورطه ی فراموشی سپرده می شوند. در یک مثال ساده می توان همه ی اتفاقات مهم زمان پهلوی ها را ارایه کرد. از جشن تاج گذاری گرفته تا تولد پهلوی سوم و خیلی از رویداد های ریز و درشت دیگر.

اما از این فاصله ی لازم که ملزوم تغییرات فرهنگی جامعه است ؛ اگر بگذریم و نگاهی گذرا به انقلابیون قبل از انقلاب که انقلابی ماندند و یا در اوج انقلابی گری از دار دنیا رفتند ( و یا شهید شدند ) و یا بطور ملموس تر نگاهی به انقلابیونی که در وقایع بعد از انقلاب مسوولیت پذیرفتند و رفتند چه زنده مانده اند و چه از دنیا رفته اند؛ به یک نکته ی جالب خواهیم رسید؛ و آن این است که برای اشخاص در ظرف زمانی متفاوت لباس های مختلفی طراحی می شود.

به عبارت روشنتر بستگی دارد که چه کسی در اوج قدرت باشد ؛ تا افرادی که مورد تکریم واقع می شوند ؛ نمایان تر شوند.

به وقایع و رویداد های زیر که مربوط به ماه خرداد است نگاه کنید ؛ چند لحظه ای مکث کنید و عکس العمل درونی خود را در مورد هر رویداد یاداشت کنید و سپس نوشته هایم را بخوانید و در انتها / اگر حوصله داشتید / نظر بدهید.

دوم خرداد ۱۳۷۶ انتخاب سید محمد خاتمی به ریاست جمهوری

سوم خرداد ۱۳۶۱ آزاد سازی خرمشهر

و یا دو رویداد زیر :

۲۹ خرداد ۱۳۵۶ شهادت دکتر علی شریعتی

۳۱ خرداد ۱۳۶۰ شهادت دکتر مصطفی چمران

از نظر شما دوم خرداد بهتر است یا سوم خرداد ؟ ؛ ۲۹ خرداد مهمتر است یا ۳۱ خرداد ؟

ویا هیچ فرقی به حالتان نمی کند که کدام قابل توجه ترند ؟

با نگاهی به موضع گیری های افراد و احزاب این نکته قابل لمس است که به فراخور تفکر ؛ اندیشه ؛ نوع نگاه و زاویه ی دید افراد ؛ نگاه به تقویم و وقایع تاریخی در ظرف های متفاوت بررسی می شوند.

تا چند سال قبل دوم خرداد بهتر است یا سوم خرداد ؛ محمل بحث های کشداری بود که گاه تا مرز درگیری های فیزیکی نیز پیش رفت.اما امروزه نگاه به سوم خرداد پر رنگ تر شده است.حتی طرفداران پرو پاقرص دوم خردادی نیز دیگر دل و دماغی برای بزرگداشت این روز ندارند.

در وقایع ۲۹ و ۳۱ خرداد ؛ بحث ها از زاویه ی دیگر مورد نقد واقع شد.

به لحاظ علاقه ی  شهید چمران به نهضت آزادی تا چند سال قبل از او به عنوان یک شهید قابل احترام یاد نمی شد و نمونه اش در یادواره ی سرداران شهید و ۳۶۰۰ شهید تهران ؛ تصویری از او در شهر دیده نمی شد.

اما پس از رای بالای مهدی چمران ( در شورای شهر تهران) که به به لحاظ چهره و تن صدا بسیار به برادر خود شبیه است ؛ کم کم صدا و سیما و برخی مطبوعات از او با عنوان یک شهید بزرگ یاد کردند و بنای یادبود دهلاویه را برای کاروان راهیان نور مهیا کردند.شاید کمتر شبی بود که سیما دعاها و زمزمه های عارفانه ی این شهید والا مقام را در انتهای شب پخش نکند.

اما دکتر شریعتی از نگاه دیگر دیده شد. شریعتی که در اوایل انقلاب به عنوان مبارز انقلابی در همه جا عکس و تصویر او دیده می شد و کلمات قصار انقلابی اش زینت بخش مساجد ؛ دانشگاه ها و محافل مختلف بود ؛ به ناگاه از صفحه ی سیاسی کشور محو شد ؛ از آن پس کتاب هایش نیز چاپ نشد و حکم قاچاق پیدا کرد. شاید مطالب کتاب هایش که به قول بعضی ها مطالب ویرایش نشده ی نوشته های دکتر بود ؛ عامل اصلی این رویداد عنوان شد.بدترین اتفاق زمانی روی داد که عده ای برای دفاع از استاد مطهری علم مخالفت با دکتر را بنا نهادند و دو طیف طرفدان استاد و طرفداران دکتر دو گروه جدا تلقی شدند و این دو گروه نیز با باور این امر هر روز دامنه ی اختلافات و تفاوت ها را شعله ور تر کردند.البته آن رویدادها اکنون کمرنگ تر شده و چند وقتی است صدا و سیما رغبت به پخش قسمت هایی از سخنرانی های دکتر شریعتی را در دستور کار خود قرار داده است.

به نظر بنده صرف نظر از نگاه احزاب و گروه ها باید به اصل واقعه رجوع کرد.

دوم خرداد رویداد بزرگی بود . اینکه ۱۷ میلیون رای به یک کاندیدای ریاست جمهوری داده شود تا آن موقع خود رکورد بزرگی بود ( هرچند که از نظر درصد آرای ماخوذه هنوز هیچ رییس جمهوری ؛ رکورد درصد آرای مقام معظم رهبری در انتخابات را نشکسته است . ) یاد و گرامیداشت این روز از نظر جناح پیروز رویداد مناسبی برای انگیزش مردم و پاسداشت آرای آنان بود. دریغ که قدرش را ندانستند و به جای تاکید بر ارزش آن آرا و نکوداشت دیگر رویداد ها سرمست و مغرور از آرا ؛ بزرگترین ایثار تاریخ ایران را به فراموشی سپردند.

سوم خرداد واقعه ای کم نظیر در تاریخ ایران است . اینکه عده ای جوان پرشور و مخلص با امکانات محدود در مقابل دشمن تا بن دندان مسلح ایستادگی کردند و سرزمینی راکه دشمن در عین بی دفاع بودن مردمش یک ماهه اشغال کرد؛ با امکانات محدود در کمترین زمان ممکن آن را باز پس گرفتند. این واقعه ی بزرگ و مردان و زنان ایثارگرش تا همیشه ی تاریخ باید زنده نگه داشته شوند و آن را نباید با وقایع دیگر در آمیخت و یا وقایع مهم دیگر را دست مایه ی کمرنگ نمودن آن کرد.

۲۹ و ۳۱ خرداد هردو برای انقلاب و نظام مفید بودند همانطوریکه ۱۲ اردیبهشت و خیلی از زمان های مهم دیگر ؛ دارای اهمیت خاص خود هستند. قربانی کردن یک رویداد به نفع رویداد دیگر ؛ یعنی مصادره ی همه ی ارزش های موجود و قابل قبول انقلاب و نظام به نفع مخالفان انقلاب.

چرا و تا کی با دست خود همه ی نیروهای متفکر؛ اندیشمند ؛ موثر و تاثیر گذار انقلاب را قربانی سلیقه های جاه طلبانه ی گروه ها و احزاب کنیم.

آیا وقت آن نرسیده است که پژوهشگاهی تشکیل و از همه ی ظرفیت هایی که در انقلاب سهیم بودند و با اهدای خون و جانشان و همه ی زندگی و خانواده ی خود برای رسیدن به آرمان های نهضت اسلامی جان فشانی کردند ؛ در جایی ثبت و ضبط و نگهداری شوندو یاد و خاطره ی آنان خارج از تعصبات حزبی و جناحی زنده نگه داشته شود؟

هرگاه زمان عمر یکی به پایان می رسد ما یادمان می آید که ای دل غافل چه عنصر بزرگی را ازدست دادیم. دیروز فخرالدین حجازی ؛  بهشتی ؛ مفتح ؛ مطهری ؛ فلسفی ؛ شریعتی ؛ چمران و......  و فردا.....  نشود که دوباره دست را به پشت دست بکوبیم که ای داد فلانی را از دست دادیم.

ای کاش ؛ مرگ ها ما را به یاد بزرگان نیاندازد.

نظر شما چیست ؟

 

 

  

زاویه ی دید

پیشتر بحثی پیرامون خاستگاه احزاب ؛ گروه ها و سازمان های موجود کشور درج شد و پیش بینی انشقاق در جناح راست یا اصولگرایان  در مجلس هشتم   مطرح شد. 

حال با اشاره به تعاریفی که از پیدایی جناح های کشور داده شد ؛ درخصوص حامیان گروه ها مطلبی تحت عنوان  « زاویه ی دید » نگاشته می شود.

انچه که بطور وضوح دیده می شود ؛ هرچه از طراز مسوولیتی احزاب و گروه ها فاصله گرفته می شود ؛ میزان تعصب به حمایت و پایبندی در میان اقشار بطور فزاینده ای ملموس تر می شود.

بیان روشنتر مطلب آنست که میزان درگیری های توام با زد و خورد و غیرعاقلانه در رده های زیرین لایه های حزبی ؛  نمود بیشتری دارد.

البته این موضوع بیشتر به آن علت است که در لایه های پایینی گروه ها ؛ مطالعات یکجانبه  دامنگیر آنان می شود. این دسته  تمام هم و غم خود را برای آشنایی حزب مور علاقه ی  خود به کار می گیرند.البته این مطالعات دقیقا با زیرپا گذاشتن اطلاعات دیگر گروه ها ؛ نشنیدن مطالب آنها ؛ کذب محض دانستن اکثر مطالب جناح رقیب و  حتی بحث ها و جدل های بی پایان بر مواردی است ؛ که هردو حلقه ی بحث به آن مبتلی هستند. 

جالب تر آنست که به واسطه ی همان تعصبات مطالعاتی هرکسی را که ( حتی به حقیقت ) مطلبی علیه جناح مورد علاقه ی آنان به میان آورد تکذیب کرده و بدتر از آن ؛ وی را عامل حزب مقابل می دانند و می نامند.نمونه ی این گونه عمل کردن را خود بسیار دیده ام.

وابسته به چپ خواندن شخص یا عده ای توسط راستی ها و بلعکس اتفاق ملموسی است که شاید شما نیز با آن مواجه شده اید.

شعار « هر که با ما نیست ؛ بر ماست » و یا برخورد حامیان افراطی دولت احمدی نژاد که هر نقد ی را به مثابه ی دشمنی دانسته و مطالب آن را بر نمی تابند ؛ از نمونه های قابل ذکر دیگر است.

البته اینگونه برخوردها در دولت اصلاحات نیز کم نبود و اصلاح طلبان نیز از حربه ی « مخالفان اصلاحات » کم استفاده نکردند.

پیشنهاد بنده به دوستان و خوانندگان مطلب اینست که در هر زمینه ای خصوصا مسائل سیاسی به این نکته توجه داشته باشند که مبنا و ملاک وابستگی دیگران به جناح مقابل را پیش فرض های اعتقادی خود ندانند؛ بلکه نظرات گوینده را با ترازوی عدل و انصاف سنجیده و با تکیه بر اطلاعات موثق بحث ها را عاقلانه دنبال کنند.

یقینا وقتی که ما بر اساس یک فرض از قبل تعیین شده خواسته باشیم با کسی به مباحثه بپردازیم ؛ داده های فرضی پیشین مانع از بیان واقعیت توسط ما خواهد بود ؛ هرچند که باورمان چیز دیگری باشد.

به طور قطع و یقین قابل اثبات است که در هر دوره ای ؛ علاوه بر طرفداران و مخالفان ؛ عده ای هستند که منصفانه ناقد عملکرد جناح ها هستند و متاسفانه از جانب هر دو گروه مورد حمله های ناجوانمردانه قرار می گیرند.

عدم حمایت از یک جناح به معنی مخالفت با جناح دیگر نیست و این موضوع امری بدیهی است که مورد غفلت واقع می شود.

پس از دوستان و خوانندگان محترم می خواهم که « زاویه ی دید » خود را منطبق بر واقعیات کنند ؛ نه بر اساس ایده و افکار پیش فرض.

 

یه گفته و چند ترجمه

می گن تو دنیای سیاست دو کار خیلی خوبه.

یکی این که اصلا حرف نزد.

دوم این که طوری حرف زد که هیچ کی متوجه ی اصل موضوع نشه.

این جمله ی علی لاریجانی دبیر شورای امنیت ملی ؛ در خارج از ایران از اون جمله هایی شده که کسی نفهمیده:

 " با نشان دادن « لولو» ی شورای امنیت، مردم ایران رو به قبله نمی شوند    

این گفته ی علی لاریجانی، مترجمین سازمان ملل و خوانندگان نشریات اروپایی را دچار سرگیجه مفرط تاریخی کرد.

به نمونه های ترجمه شده ی زیر توجه کنید


ترجمه نیوزویک:
علی لاریجانی گفته است که اگر شورای امنیت مثل موجوداتی که بچه ها را می ترسانند ظاهر شود، مردم ایران به سوی قبله مسلمانان جهان دراز نمی کشند.


ترجمه نشریه اسپانیایی ال پائیس:
علی لاریجانی گفت که اگر شورای امنیت چیز ترسناکی را هم به ایرانیان نشان دهد، باز هم مردم ایران به سوی عربستان سعودی نمی خوابند.

ترجمه نشریه فرانسوی اومانیته:
علی لاریجانی گفت که دراز کشیدن ایرانیان به سوی مرکز اعتقادات مسلمانان بستگی به این دارد که آنها از موجودات افسانه ای بترسند، این یک داستان ایرانی است.

البته لازم به ذکره که اگه مترجمین همیشه خواسته باشند لغت به لغت ترجمه کنند از این سوتی ها فراوونه

 

داستانک ( ۸) - هندوانه

  پیرمرد در هوای داغ تهران و در خلوت ظهر به سمت خانه ی خود قدم میزد. و در آن اندیشه که در این عمر چندین ساله چه سختی هایی کشیده و ناخواسته چه سختی هایی به خانواده خود داده است.

با اونکه از نظر مالی وضع بدی نداشت ؛ ولی به خانواده ی خودش خیلی سخت می گرفت و گاهی علیرغم میل باطنی  و تنها بخاطر عادت این بلایا را تکرار می کرد.

در همان اندیشه و خسته و عرق ریزان ؛ به راه ادامه می داد. از گذشته ی تاریکش پشیمان بودو غرق در افکار مربوط به آن.

ناگاه در کنارش ؛  موتور سواری ایستاد و با عجله از جلوی پای خود و روی باک بنزین موتور ؛  هندوانه ی نسبتا درشتی را برداشت و به طرف  پیرمرد برگشت و با همان عجله گفت حاجی یه دقیقه اینو نیگر دار.

پیرمرد بلافاصله دو دست خود را جلو برد و هندوانه را از موتور سوار گرفت.

موتور سوار چابک وقتی مطمئن شد دو دست پیرمرد درگیر نگه داشتن هندوانه است با همان عجله و سرعت دست در جیب پیراهن پیرمرد کرد و مشتی کاغذ را بسرعت قاپید و بلافاصله و با تندی بسیار گاز موتور را نواخت و با سرعت از پیرمرد دورشد.

پیرمرد هنوز متوجه ی موضوع نشده بود و با صدای بلند گفت: آقا هندوانه ات.

***

چند لحظه بعد پیرمرد لبخندی برلب داشت و از کار موتور سوار متعجب و خندان بود. پیرمرد با خوشحالی زاید الوصفی هندوانه را به خانه می برد.خوشحالی زن و فرزندانش دوباره اورا به یاد لحظات قبل می برد و باز پشیمان از اون همه سختی که به خانواده داده است.

***

موتور سوار چند کیلومتر اونورتر در خلوت و سایه ساری می ایستد و حجم کاغذهای غنیمت گرفته را  یک به یک نگاه می کند. اما دریغ از کاغذی که رنگ اسکناس داشته باشد.سرخورده و سرافکنده به این مطلب می رسد که این بار به کاهدان زده است.